یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

دلنوشته ۳۱ سالروز شهادت برادرم

25 مرداد 1400 توسط مسافر

به نام خدایی که شاهد است و شهدا را دوست دارد، سلام خدا بر او،که به تعریف خود،به آنانی پیوست که به معرفت و کمال رسیدند..
.
.
سلام برادر شهیدم!.. دریای بیکران دل من هر صبح و شام به تلاطم می افتد… و با خروش هر موجش نام ملکوتی تو را فریاد می زند و بهانه تو را می گیرد.
.
.
امروز دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هايش را به تو نشان دهد تا شايد دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برای تو نويسم ، از دل غريب خود برايت می نويسم ، .نمی داني كه چقدر برايت دلتنگم، می خواهم با تو صحبت كنم اما با چه زبانی ؟!…
.
.
 چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمينی خود صحبت كنم نمی دانم ، چه كنم ؟
برای تو می نویسم!.. تویی که میدانم میدانی اکنون در دل من چه می گذرد .پس میگویم میگویم وعقده دل را وا میکنم تا سبک شوم .سبک شوم شاید بتوانم لحظه ای با تو در آسمانها باشم..
.
.
آبی دریاها! به کدامین سرزمین مهاجرت نموده ای که این همه چشم انتظارانت در انتظار سوزناک سوختند؟
.
برادر مهربانم ، تو اینك در آسمان ها ماه مجلس شده ای عين ستاره ها چه زيبا می درخشی خوش به حال آن شبي كه تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای كاش من هم شب ها به جای خفتن در زمين در آسمان ها بودم
.

دیروز که می رفتی شهر من آبی بود، آسمانش آبی بود و مردمانش آبی تر، اما امروز زنگار گرفته این شهر آبی من!..، آسمان آبی و مردم آبی تر…؛ کاش می آمدی و با آمدنت زنگارها زدوده میشد..
.
.
کوه زمان ایستادگی را از تو و هم رزمانت وام گرفته است؛ مظهر مقاومت! دنیا دلتنگ نگاه مهربان تو و دوستانت است.
.
برادرم! نمی دانم در کدامین مکان آرام گرفته‌ ای که نیامدی اما..چگونه اینها را در هم جمع کنم ارامشت را و بی قراریت را؟
.
برادر جان چگونه باور کنم نبودنت را؟
نامت را بر کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد تا همیشه و تا ابد و تا جایی که دست زمان به آن نمی رسد و تا گواهی باشد بر معصومیت و قلب پاکت.
.
امروز بعد از ۳۱ سال که در فراق تو میسوزم و میسازم ..بیست و هشت سال از آخرین دیداری که با جسم سرد و نورانی ات داشتم و هنوز که هنوز است برق شادی چشمانت از ورای پلکهای بسته ات ، روشنای بخش چشمان خسته و نمناک من است ودر حسرت لحظه ای با تو بودن ، اگر چه در رویاهای کودکانه خود، میسوزم و نمی یابمت..
.
.
 ۳۱ سال پیش هنگامی که در چنین روزی گلزار شهدای روستا به پیکر پاک تو  مزیّن گشت ، چگونه میشد تصور کرد زمانیکه دستان کوچک و نرم و لطیفتت را در راه مدرسه در دستانم میفشردی آن گاه که وجود گرم تو را در کنار خویش حس میکردم همان احساس برادری ، برادر بزرگتر…دیگر نباشد؟
.
.
افسوس که نمیفهمیدم که  بزرگی از آن توست که روح سترگت را در قالب جسم نحیفت همراه من کوچک مینمودی و من به مثابه همان عقاب شکسته بالی بودم که این عظمت را درک نمیکردم و صد افسوس تو رفتی و مرا در روزگاری که هر دمش بلا است چنان تنها گذاشتی که ارمغان آن جز غربت و‌تنهایی چیز دیگری برایم نداشت..
.
.
کاش هرگز نمی رفتی کاش دست بی رحم روزگار تو را ازمن نمی گرفت هنوز پاییز چشمانت را روی شاخه های سبز انتظار جستجو میکنم.. هنوز کاغذهایم به شوق دیدارت رنگ کاهی را پس میزند و به دریای اشک هایم روان می شوند کاش جنگ نبود کاش هرگز نمی رفتی..کاش برمی گشتی و می دیدی که هنوز حلقه زرد خورشید داغ تنهایی مرا دارد..
.
.
خدا شهادت را نصیب تو فرمود!! و تو را نصیب من !!!… و من از این بابت خدا را شاکرم !! روزی که خدا تو را پیش خود برد !! آرزویی بر آرزوهایم افزود!!! گویند : دنیا مدفن آرزوها است!!! اما نه آرزویی که خدا داده باشد !! و روح بلند و آسمانیت را قرین رحمتش قرار دهد. و تو را با شهدای کربلا محشور فرماید.
.
.
برادر عزیزم محمد حسین جان…سالروز آسمانی شدنت مبارک 🖤🌺🌷🖤🌺🌷🖤🌺🌷

نویسنده… هایده نجفی ارشد فلسفه

 نظر دهید »

دلنوشته شهادت قاسم الحسن علیه سلام

24 مرداد 1400 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر

یا امام مجتبی ع چقدر جای شما امشب خالیست کجابودی که ببینی پسرت مرد شده و به همراه عمو جانش لباس رزم بر تن کرده، نیستی که ببینی پسرت هل من مبارز می طلبد اقا جان، ای کریم اهل بیت کجا بودی که ببینی پسرت از عمو پرسید آیا من هم شهید خواهم شد؟
.
اما وقتی امام حسین ع قاسم رو در آغوش کشیده به سینه چسبانید و از او پرسید پسرم! مرگ را چگونه می بینی؟ و پسرت جواب داد احلی من العسل….?
.
آقای غریبم کجایی ببینی که فردا چگونه برادرت پسرت را غرق خون در آغوش گرفته و تسلی می دهد و می گوید پسرم! گوارای وجوت باد شهد شیرین شهادت…
.
ای کریم اهل بیت ع نیستی که ببینی کودکان را دست بسته به اسیری میبرند
نیستی ببینی خواهرت زینب کبری سلام الله هنگام سوار شدن بر شتر محرم ندارد؟
نیستی آقا که ببینی چگونه خواهرت نماز شب را سوار بر شتر الله اکبر….
.
آقا کجایی که ببینی رأس مبارک حسین ع و یارانش بر بالای نیزه می رود و یزید ملعون با چوب خیزران بر لب مبارک برادرت می زند و میگوید حسین لعینل علی… تو غالبی یا من…
راستی آقا صدای قرآن خواندن مولایم علی ع را بالای نیزه از بریده گاه گلوی مولایم حسین ع شنیدی؟ همان آیات معروف سوره کهف را؟
.
آقا کجایی که ببینی زینب کبری سلام الله را به مجلس کوفه و بعد به شام به اسیری میبرند …
نبودی ببینی بیعت شکنان کوفی را نامه ها به امام دادن اما…
آقا کجابودی وقتی حرمله تیر سه شعبه را هدف گلوی غنچه پرپر کرد؟
.
کجا بودی وقتی عباس ع مشک به دندان گرفت و چشمانش غرق در خون تیر سه شعبه حرمله بود..
آقا چگونه تاب می آوری اینهمه ظلم و ستم را..
آقا..گریه های رقیه سه ساله را در خرابه های شام شنیدی، همه کودکان گرسنه بودند اما رقیه سه ساله آب و نان نمیخواست او پدر میخواست و سر بریده پدر شد مهمانش…
.
آقا دیدی که مردم شام چگونه از اهل بیت برادرت از سر بریده مولایم استقبال کردند با سنگ و چوب!…
کاش بودی و می دیدی که خواهرت زینب کبری سلام الله و امام سجاد علیه السلام چگونه یزید را خوار و رسوا کردند!..
.
دلم میگیرد از این همه ظلم اینهمه ستم دعا کنید اقا دعا کنید فرزندت مهدی عج بیاد و متقم خون جدش حسین ع و خاندان پاکش باشد

الهم عجل لولیک الفرج السلام علیک یا قاسم الحسن علیه سلام

هایده نجفی طلبه سطح دو التماس دعا🌺🖤🌹🌺🖤🌹🌺🖤🌹

 نظر دهید »

شعر محرم

21 مرداد 1400 توسط مسافر

?قصیده ای به بلندای حسین ع ?

?باز ناله باز ماتم می نشنید گوشه دل
گاه غمگین مثل غصه گاه این دل ریش ریشه

?می نشیند داغ این غم توی سینه هر دمادم
می نوازد گوش دل را با غم سلطان عالم

?باز خیمه باز پرچم باز اشک از گوشه چشم
باز نوحه باز ماتم از غم سرو دلاور

?با دو چشم اشکبارم باصبوری می نویسم
با دل بی تابِ زینب از کجا باید نویسم؟

?می زند سیلی به گونه هر دمادم اشک های ریز ریزم
می چکد بر روی کاغذ خون سرخ رنگ رنگش

?خیمه اش کو؟ محملش کو؟ آن دل پروانه اش کو؟
کو برادر ؟ کو دلاور؟ او سوار برشتر الله اکبر

?روزهای بی برادر یاد آن سرو دلاور
روزهای کودکی کو در کنار شیرِ حیدر

?پس چشد آخر کجا رفت؟ خاطرات تلخ امروز
کودک خوشحال حیدر گشته در اشغال ِ دشمن

?کودکانه، پر بهانه، دختری گریان و نالان
گوشواره، پاره پاره حنجری سوزان وعطشان

?کودکانه ، پر بهانه غرق در خون کو برادر کو‌ دلاور خواهرانه، پر بهانه ، گشته نالان

?زینب کبری بروی حنجری نالان و گریان
شمر بی دین، بی مروت ، خنجری نیشش ز فولاد،

?کرد پنهان، زیرکانه، منتظر مانده ببرد او گلوی نازک دین، از روی کین
تازیانه، میخورد بر صورت فرزند حیدر

?پس چشد، آن نامه ها و وعده ها آخر کجا رفت؟ آه حیدر، آه حیدر،

?حرمله حیوان بی شرم ..با سه تیر گیرد نشانه . وای اصغر طفلک شش ماهه ناز،

?وای مادر بر سر وصورت زنان نالان و گریان
یا حسین دیگر نمانده قافله، عباس و اکیر

?بر لب آب است سقا، بی برادر، دور او صد پاره لشگر، کو حیدر، کو برادر، کاش اینجا بود اکبر،

?تشنه لب مانده برادر یاد اصغر، دامن لیلای غمگین شرم بر خولی و بن مرجانهِ بی دین.

?گریه های طفل معصوم.دردهای جسم سجاد، یاحسین جان، کو برادر،

? تیر بر چشمان عباس، دست های بی برادر، مشک بر لب، خون ز دیده، این همه سختی کجا بود؟ کی رسیده؟

?کو اسیری؟ تشنه لب طفلان نالان.. آنطرف چند سر به روی نیزه کین، غرق در نور

?می تلاود سوره زیبای کهف و می رسد هردم صدای صوت قرآن حیدر.

?زینب کبری نگاهش روی سرها، نور باران می کند دشت بلا را،
طفلک ناز سه ساله منتظر مانده ببینید رأس بابا

?وای زینب، کو سکینه، کو سر عباس و قاسم
کو رباب و اصغر و سجاد و اکبر پای در زنجیر دشمن

?باز ناله باز شیون باز نوحه باز ماتم

فرا رسیدن ماه محرم ماه عزای حسینی بر صاحت مقدس امام زمان عجل الله تعالی و شیعیان حضرت تسلیت باد
.
هایده نجفی طلبه سطح دو

🌺🖤🌹🌺🖤🌹🌷🌺🖤🌷🌹

 نظر دهید »

سالروز شهادت شهید حججی

18 مرداد 1400 توسط مسافر

زبان حال پدر و مادر شهید حججی عزیز

پرستوی مهاجر گذشتی از کوهستان
جامانده خاطراتت در سینه های سوزان

رسیده فصل هجران ، بار غمت چه سنگین
دیگر گذر نکردی بر قلب های غمگین

غروب رفتنت شد گفتی که بر میگردم
نیامدی کجایی ، دچار رنج و دردم

محسن دوباره برگرد، که فردا خیلی دیر است
دل علی ز هجرت، بسان یک کویر است

عزیز رفته از دست ، کمی بکن مدارا
چه سان کنم تحمل، صبرم بده خدایا

برگرد ای مسافر ، بر سینه مانده داغت
میگیرم از نسیم و از رهگذر سُراغت

در آرزوی رویت . گریان و اشکبارم
در حسرت نگاهت بی صبر و بی قرارم

سالروز شهادت شهید حججی عزیز گرامی باد

هایده نجفی طلبه سطح دو
????????

 نظر دهید »

دلنوشته شهادت عباس بابایی

16 مرداد 1400 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
دلنوشته برای شهید بابایی

سلام برشهیدان.. سلام ای مهاجر سپید بال عاشق چه زیبا پرواز را آموختید و‌ چه عاشقانه در شعله های عشق یار سوختید ما را توان وصف شما نیست که شما از جنس خورشیدید .

بغض‏ های حقیر ما، روبه‏ روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را بر کلام می‏بندد؛ با شما شقایق‏ هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟
.
کبوتر بودید و ناگاه، پرکشیدید و در آسمان، به ابرازی ابدی رسیدید؛ کبوترانی که در یک سحرگاه، ندای رستاخیز در گوشتان طنین‏ افکن شد و با کوله‏ باری از اخلاص بر دوش، لبیک‏ گوی دعوت معبود شدید.
.
ای کبوتر دلاور، قهرمان‏ بی‏ مانند این سرزمین، شما خاک سبز وطن را از دسترس فتنه‏ ها و دشمنی‏ ها بیرون کشیدید و اهریمن را در جای خود نشاندید.
.
اگرچه رد پای رفتن تان، تا ابد بر شانه‏ های زمانه باقی است؛ اما همیشه هستید و جاده‏ ای که فرا روی ما گسترده اید، تکلیف تمام لحظه‏ هایمان را روشن کرده است.
.
واژه‏ های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏ روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛
.
حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏ های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود.
.
هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشک‏ها و دعاهایتان گره می‏خورد.

شما، سکوت شب را با تکبیرهای فاتحانه‏ تان درهم می‏ شکستید و روزهای سنگر را سپیدتر از بال‏های کبوتران می‏کردید.
.
ما مانده‏ایم و یاد شما
بدا به حال ما، اگر یاد شما را زندگی ما قاب نگیرد.
.
اینجا فراوانند داغ‏های کمرشکن و زخم‏هایی که شما مرهمشان هستید؛ شما را می‏گویم که نگاهتان رفت و در جهت قبله پروانه‏ ها خانه کرد.
.
وقتی دست نوشته‏ های شما خوانده می‏شود، در می‏ یابیم که شما نام دیگر خورشیدید و قرابتی نزدیک با خود عشق دارید.
وقتی وصیت‏نامه‏ های شما را می‏خوانیم، تازه می‏فهمیم چرا با عزم آخرین نفر از شما، آسمان چمدان خود را بست و کوچید تا بر شرم خویش نیفزوده باشد.

وقتی عکس شما را در ذهن خویش ورق می‏زنیم، تازه می‏فهمیم که عکس‏های تک تک شما اشاره می‏کرده است به بهترین فصل حیات و ما غافل بودیم. حال ما مانده‏ ایم و دستانی که به دیوارهای قفس می‏خورد. ما مانده‏ایم و نام جاوید شما که از لمس رهایی، خنده می‏زند. ما مانده‏ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می‏کند.
.
?بیاد شهید عباس بابایی روحشان شاد و قرین رحمت الهی?

هایده نجفی طلبه سطح دو
??????

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 22
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس