یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

قرنطینه

25 دی 1399 توسط مسافر

‍ واپسین نفس‌های روزمره ام اینک زمستان است…
سرد است و سینه‌ی خسته‌اش سخت به خس‌خس افتاده. بگذر ای سال! که با تو چه‌ها که بر سرمان نیامد. چنین می‌روی که سودی به حال‌مان ندارد بود و نبودت. انگار ماتمت تمام‌شدنی نیست و سایه‌ی سنگینت بر سال جدید افتاده است‌.

چنان داستان کتاب “کوری” هردم از هرگوشه‌ی دنیا کسی ندای من کور شدم، سر می‌دهد. شهر بوی نا می‌دهد. گویا عطر مرگ را بر کوچه‌پس‌کوچه‌ها خالی کرده‌اند.

رسم نیست که اواخر سال مردم خانه‌نشین باشند و ناامید. زبان قاصر است و قلم حرف بسیار دارد… اما، آینده بیش‌ازپیش نامعلوم است. آن‌قدر ذهنم شلوغ است که شب‌ها تا پاسی از شب، هرچه در سرم می‌گذرد را می‌نویسم.

یکسال گذشت با تمام سختی های قرنطینه..یکسال تموم شد اما علیرغم همه مراقبتهای شبانه روزی و پروتکل های بهداشتی من هم به کورونا مبتلا شدم نمی‌دانم از این مهلکه جانِ سالم به ‌در می‌بریم یا نه؟! اما، دلم روشن است. روشن به تمام اتفاقات خوبِ در راه مانده. منتظرم و امیدوارم که به زودی اخبار اعلام می‌کند بیماری رخت از جهان بسته و با رفتن زمستان می‌رود و تو آمده‌ای و تمام غصه‌های عالم فراری شده‌اند.

من یقین دارم ام‌روز همه‌ی مردم، آمدنت را تمنا می‌کنند و به یُمن آمدنت بهار می‌آید، جان‌ها شفا می‌گیرد و دل‌ها جلا.

دل‌تنگم برای آن‌روزها… روزهایی که از ازل به بشر وعده داده‌اند و میلیون‌ها انسان در آرزوی دیدارش و دمی آسوده زیستن چشم بر جهان بسته‌اند.

نگرانم! مبادا این روزها بگذرد، آن روزها برسد، اما اثری از ما نباشد. کاش ام‌روز آن‌قدر منتظر باشم که فرداروزی که در خاک بودم و از راه رسیدی، صدایم بزنی و از شوق شنیدن صدایت، جانی دوباره بگیرم؛ برخیزم و بگویم: “جانم به‌قربانت! آمدی آرامِ دلم؟”

مولای مهربانم! به‌تر از من می‌دانی و واقفی به اوضاع نابه‌سامان‌مان. تَروخشک دارند تلف می‌شوند در آتش غفلتی که هیزمش گناهان‌مان بود و به‌یادت نبودن. آن‌قدر غرق روزمرگی و دنیا بودیم که زبانم لال، فراموشت کردیم.

آن‌قدر که وقتی زمان و زمانه درهم فروریخت؛ نمی‌دانستیم چوب کدامین گناه‌مان را می‌خوریم و تقاص چه را پس می‌دهیم؟! کاش در روزگاری که خوش بودیم، جفا نمی‌کردیم و برای آمدنت همین‌قدر مضطر به درگاهش دعا می‌کردیم و هیچ‌کس این روزهای سیاه را به‌چشم نمی‌دید.
دوستان عزیز م بیایید برای حال خوب همدیگر دعا کنیم برای خوب شدن حال دل تک تک مان…

پروردگارا! ببخش و بگذر که تو شُهره‌ای به مهربانی و بخشندگی. خدایا! برسان منتقم خون حسین را… .
.
دوستان عزیز التماس دعای فراوان دارم از همگی ?
.
هایده نجفی طلبه سطح دو

 نظر دهید »

میلاد حضرت زینب کبری سلام الله

30 آذر 1399 توسط مسافر

*به نام خالق بخشنده بخشایشگر*
.
.
بانوجان سلام… تا قبل از اینکه به کربلا بیایم با خود می اندیشیدم که در جریان کربلا ، چه چیز کربلا را نگه داشت و چه چیز باعث شد که کربلا در خود فرو نرود ؟ به راستی چه چیز ؟
اکنون که تل زینبیه را دیدم ، دریافتم که تکیه آسمان کربلا بر شانه های شما بوده است و زمین هم اگر در خود فرو نرفت چون گام های عقیله بنی هاشم را بر خود داشته است …
.
.
راستی بانوجان چقدر محجوب و صبورید بر تل زینبیه !!! درست مثل مادرتان .. حجب را از فاطمه دخت نبی (سلام الله علیها ) و حلم را از پدر بزرگوارتان آموخته اید . هر وقت خطبه شما را در کاخ آن ملعون می خواندم بر خود می بالیدم که شیعه علی ابن ابی طالبم.
اما بانو همه می دانند که حضور شما در تل زینبیه بیش از نگرانی یک خواهر برای برادر معنا دارد . شما در آخرین لحظه نیز پیامتان را برای هر انسان آزاده ای تا ابد فرستادید . شما به ما فهماندید که اگر علی (ع) بعد از رحلت جد بزرگوارتان تنها نمانده بود که حسین نیز در کربلا تنها نمی ماند .
.
.
شما به ما فهماندید که شمشیرهایی که بر روی خورشید ما ” حسین به علی ” کشیده شد ، دست پرورده ی کارگاه سقیفه است . شما به ما فهماندید که همه چیز حول محور ولایت می گردد
هیچ چیز مثل حسرت دل آدمی را نمی سوزاند .کاش بودم آن زمان که علی ابن ابی طالب با تغسیل فاطمه در خود شکست ، فاطمه ایی که حتی برای رفتنش هم ملاحظه دل خسته شویش را کرده بود و خواسته بود تغسیل از روی لباس انجام شود .
.
آن زمان که ناله های عصاره خلقت تنها یادگار پیمبر بین در و دیوار به آسمان رسید ..
کاش بودم آن زمان که جگر پاره پاره ی برادر را دیدی
زمانی که صدای یا عباس و العطش کودکان را شنیدی ….
زمانی که برای آخرین بار قامت سرو علمدارت را نگریستی .
روزی که برای آخرین بار با رفتن حسین ، چون کشتی شکسته پهلو گرفتید …
.
چه کردی بانو با این همه تنهایی ؟

دیرآمدم اما آمده ام . آمده ام که یک زن شیعه تمام عیار باشم . آمده ام که پیمان ببندم پیمانی را که شما تا پای جان بر آن ایستادید و آن پیمان چیزی نیست جز لبیک یا حسین
میلاد با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله مبارک..
.
نجفی طلبه سطح دو

 نظر دهید »

دلنوشته

25 مهر 1399 توسط مسافر

سلام و درود خداوند بر تو باد ای فرستاده خوبی‌ها،،ای رسول مهربانی
ای مهربانترین فرشته خاک، تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی، تو آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی،
از مشرق دلها برآمدی و صدها افسوس که اکنون، آسمان تبدار غروب جانگداز توست.
.
.
ای رسول خدا!..کدامین زبان و کدامین قلم یارای بیان و نوشتن گوشه‌ای از غم عظمای رحلت سراسر حزن و اندوه خورشید درخشان آسمان نبوت و چشمه جوشان تقوی را دارد، تویی که نمونه یک انسان کامل و دارای همه خصوصیات انسانی و اسلام هستی، کدامین قلم است که از تو به صورتی بایسته و شایسته یاد کند؟
.
.
یا محمد (ص) از رحلت تو چه بگوئیم و چه بنویسیم که براستی وصف این غم بزرگ، این رحلت جانگذار و وصف کبری و داهیه عظمی در توان کدامین قلم و کدامین بیان می‌گنجد؟
.
یا نبی خدا!… باغروب زندگیت نه تنها مدینه بلکه تمام ملک وجود در اندوه و در عزا فرو رفت. رواست اگر آسمان و زمین خون گریه کنند؛ چرا که این داغ
عزای قافله سالار انبیاست.
.
با رفتن تو اهل مدینه هر شب برای غصب خلافت در خانه علی و زهرا را می کوبند سیلی می زنند به آتش میکشند ریسمان به گردن آن ولی خدا جانشین او می اندازنند تیر به تابوت می زنند سر از تن پاره تنت جدا می‌کنند خیمه ها به آتش میکشند و گردن از قفا می برند!.
.
روا مدار که هرشب صدای ناله زهرا به گوش مردم مدینه برسد رو‌مدار که غربت زهرای مرضیه و علی مرتضی ع آغاز شود. غربت اهل بیت تو نشان از ناسپاسی مردمان نسبت به تویی بود که وجودت برای آنان رحمت و برکت بود؟ آن هم بعد آن همه سفارشی که برای اهل بیتت کرده بودی؟از غم حیدر
خیبر شکن، به آتش زدن خانه دخترش، فردای حسین و حسن، از حسین و بدن بی کفنش خب داشتی یا رسول الله.
.
.
تو می‌دانستی که آزردن بتول پس از رحلتت شروع جنایات کربلا خواهد بود.

اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از بی تابی نهی نموده ای آنقدر گریه می‌کردیم تا اشک‌هایمان تمام شود و این درد جانکاه همیشه در ما می‌ماند و حزن و اندوهمان دائمی می‌شد که همه اینها در مصیبت رحلت تو کم و ناچیز است.
.
.
سختی مصیبت رحلتت ای پیامبر خدا به قدری زیاد است که مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد اما ما با تکرار صلوات بر تو نور حضورت را در قلب خود احساس می‌کنیم،
.
.
سلام و صلوات خداوند بر خاتم انبیاء و فخر انسان‌ها حضرت محمد مصطفی (صلیالله علیه وآله) و خاندان پاک و مطهر او باد.

 نظر دهید »

قصیده ای به بلندای عباس

07 شهریور 1399 توسط مسافر

قصیده ای به بلندای عباس علیه السلام
.
سلام ای ماه بنی هاشم..ای باب الحوائج
.
دست هایت کو؟ دست‌هایت، آیینه دستان پر پینه مردی ا‌ست که تمام هستی در دست ولایت اوست.
ای ماه بنی هاشم!…روزی که به دنیا آمدی گهواره ات تنها به سمت کربلا تکان می خورد.
تمام آب‌هایی که شرمنده دست‌های ‌تواَند، اشک‌های پدرت می باشند که از دل چاه جوشیده‌اند. تو آن راز رشیدی که روزی فرات بر لبت آورد.
با تو، خیمه‌های جوانمردی بی‌ستون نمی‌ ماند.
بیعت با دست‌های تو، بیعت با دستان خداست. تا تو از متن خاک سبز شوى، تا ببینیم دوباره دریا را. دست‌هایت را در راه عشق دادی تا آغوشت به قدر تمام جهان لایتناهی شود. 
.
درهای بهشت را دستان تو بر روی ما خواهند گشود. از روزی که تو آمده‌اى، دیگر هیچ چشمی زیبایی ماه آسمان را باور ندارد.
خداوند ابتدا تو را آفرید و سپس ماه را شبیه تو… .تو ماه، ماه بنی‌هاشمی که دختر خورشید
همان اول پذیرفته بود مادری‌ات را..
.
یا عباس ع دست‌های تو از همان آغاز تولد، رنگ و بوی ذوالفقار داشتند.
هنوز که هنوز هست، نماد کربلا، یک جفت دست سرخ هست که از آن سوی تاریخ برای ما دست تکان میدهد.
.
قصیده‌ای به بلندای عباس، تنها در دامن زنی که غزل‌سرای بی‌بدیل عرب بود، می‌توانست سروده شود. فردا که می‌روى، فاطمه (س) پیش از همه رفتنت را سوگوار میشود.
روزی که متولد شدى، دست‌هایت زودتر به جهان آمدند. دست‌هایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بوده‌اند. دست‌هایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آن‌هاست. دست‌هایت که تاریخ را ساخته‌اند… خدا اول دست‌هایت را آفرید… به آن دست‌های توفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دست‌ها برترین دست‌های عالمند…»آنگاه تمام افلاک در برابر دست‌هایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دست‌هایت بوسه زدند و خدا گفت: «برای این دست‌ها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمان‌ها دست به دست خواهند برد…» و خدا تو را آفرید، برای آن دست‌های بی‌بدیل … دست‌های معجزه‌گر… .
.
ای ماه…دست‌هایت را دوست می‌دارم که با دست‌های خدا نسبت دارند و از ازل با ثارالله بیعت کرده‌اند؛ دست‌هایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین ‌آمده‌اند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشد. از تو تنها به همین دست‌ها کفایت می کنیم و گره‌های کور روزگارمان را به آستانه مهر این دست‌ها می‌آوریم تا گشوده شوند. تا نمک‌گیر شویم… تا از نو ایمان بیاوریم… به تو… به عشقی که تو را این‌گونه شهره عالم کرد… و به خدایی که این عشق را آفرید…
.  
تو را عشق به این روز انداخته ای ماه ! تو را عشق چنین سرفراز کرده… وقتی که سایه به سایه خورشید، تمام راه‌های سخت را بپیمایى، وقتی که چشم از خورشید برندارى، وقتی که خویش را وقف او کنى، وقتی که تمام هستی‌ات را در دست‌هایت بگذارى، تمام خودت را در دست‌هایت بریزی و آن دست‌ها را به سوی عشق دراز کنى،
این‌گونه خواهی شد. این‌گونه که خدا دست‌هایت را در آغوش می گیرد و آنگاه تمام قدرت بی‌منتهایش را به دست‌های تو می‌بخشد. آنگاه تمام درهای بسته، تمام قفل‌های ناگشودنی و تمام گره‌های کور، با دست‌های تو گشوده خواهد شد ای باب‌الحوائج!
.
دست‌هایت کو؟ که دل‌تنگم برای دست‌هایت..تمام جهان دست‌هایت را می‌شناسند. تو را همه با دست‌هایت می‌شناسند. دست‌هایی که دستان خداست و از آستین رشادت و شهادت و مهر تو بیرون آمده. همان دست‌هایی که دستان پر سخاوت دریاست و تمام آب‌های جهان را شرمنده خویش کرده هست. دست‌های تو را نمی شود نادیده گرفت؛ چون دستان خدا فراتر از همه ی دست‌هاست. هر که با دست‌‌های تو بیعت کند، دستان خدا را در آغوش گرفته است..
دست‌هایت، آیینه دستان پر پینه مردی ا‌ست که تمام هستی در دست ولایت اوست. مردی که سالیان سال نان بینوایان را بر دوش می گرفت و بر در منزل‌های شان می برد و سفره‌ها‌یشان را نمک‌گیر خویش می کرد. تو فرزند دست‌های حیدرى. مردی که ذوالفقار را در دست داشت، ولی هرگز دانه جوی را به ستم از دهان موری باز نگرفت. پس از دستان او که نان‌آور خاک بود، دست‌هاب تو آب‌آور زمین شدند. دستان تو ساقی روزگارند 
دست‌هایت، برکت عشق را در سفره‌های عاشقان می‌نهند. اینک نان و خرما نه، که از تو آب حیات می‌طلبیم، آب مراد… . از تو عافیت میخواهیم. از دست‌های توانگرت، سعادت می خواهیم ای مرد!
.
کاش دست‌های تو تمام ابرهای سیاه ستم را از آسمان جهان فراری دهند. کاش دست‌هایت به یاری انسان برخیزد و وی را وارث صلح و آرامش کند..
.
شهادت حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام بر عاشقان حضرت تسلیت
.
هایده نجفی طلبه سطح دو
?????????

 نظر دهید »

عید غدیر

31 مرداد 1399 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
.
غدير، كمال نبوت است و دنباله خطى كه پيامبر ترسيم كرده؛ تا هر چه رنگ و بوى تعصب را بشويد و هرچه ديوار تبعيض را بكوبد.

غدیر را باید از سقیفه باید آغاز کنیم.
دروغگوست کسی که زندگی فاطمه(ع) را بنویسد و بر سقیفه پرده بکشد.
خام است آن که بدبختی های مسلمین را در تاریخ اسلام بررسی کند و سقیفه را نادیده گذارد.
در سقیفه حقیقت ایمان و نفاق رقم زده شد، نفاق بر مسند نشست و ایمان سنگر گرفت، نفاق چیره شد و ایمان مبارزه آغاز کرد، نفاق در کفّه ی اکثریت قرار گرفت و ایمان در اقلیت ماند، نفاق هجوم آغاز کرد و ایمان صبوری پیشه ساخت، نفاق کینه های خویش آشکار کرد و ایمان آماج حمله ها شد…
در سقیفه آزمایش الهی با صراحت به صحنه آمد و جز معدودی دردمند راه خدا، از این صحنه رو سفید بیرون نیامدند، سقیفه عرصه ی زشت ترین ننگ های امّت پس از پیامبر شد، سقیفه خلافت الهی را بازیچه ی هوس و حسد ساخت؛ سقیفه درب خانه ی علی(ع) را سوزاند و پهلوی زهرا را شکست، و خون «مالک بن نویره» را بر خاک ریخت و زن او را مورد تجاوز «خالدبن ولید» قرار داد، سقیفه جنگ جمل را شعله ور ساخت و معاویه پرستان را در صفین رو به روی علی(ع) قرار داد، و ابلهان خوارج را به قتلگاه نهروان کشاند … سقیفه در محراب کوفه شمشیر بر فرق امیرمؤمنان فرود آورد، و در ساباط مدائن بر روی امام مجتبی(ع) خنجر کشید؛ سقیفه معاویه را برگردن امّت سوار کرد و خلافت را به سلطنت تبدیل نمود و یزید را ولیعهد ساخت، سقیفه سرور شهیدان را به کربلا کشاند، سقیفه سر حسین(ع) را بر نیزه زد…
.
.
آری از سقیفه باید آغاز کرد … و زندگی فاطمه سلام الله را رو به روی سقیفه باید دید؛ ماه در دل شب جلوه ای دیگر دارد، فاطمه(ع) را نیز باید در سیاهترین شب نفاق مشاهده کرد؛ آنگاه که خورشید رسالت افول کرد، ماه عصمت درخشید، انوار فریاد فاطمه از ورای قرون، سیاهی این شب را شکافت و تلألؤ اشک او ستارگان راهنمای گم گشتگان در این شب ظلمانی شد…
.
در سقیفه پرده ای سیاه شدند، سدّی شوم بنا کردند، تا با فروشدن آفتاب نبوّت، امامت جانشین آن نشود؛ و فاطمه(ع) قامت برافراشت با پرچمی از درد، و با فریادی فراتر از سامعه ی زمان بر آنان شورید و پرده ی ستبر تاریکی ها را شکافت و نگذاشت در این سوی پرده، نسلها به تیرگی شب نفاق کور بمانند، و با هرچه در توان داشت، با اشک، با ناله، با فریاد، با خون خود، با پنهان داشتن قبر خویش، حقیقتی را که بر آن توطئه سکوت داشتند به آیندگان ابلاغ کرد و چهره ی حقیقت را از پس نقاب تزویر بر ملا ساخت.
.
سقیفه» اولین و بزرگ‌ترین انحرافی بود که تداوم انقلاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مخاطره‌ انداخت؛ زیرا پس از وقوع این حادثه، شاهد روی کارآمدن افرادی هستیم که به علت ناآشنایی با حقایق و معارف انسان‌ساز اسلام، و با دنباله روی از اغراض و اهداف جاه طلبانه خویش، موجب پیدایش بدعت‌های فراوانی شدند که زدودن آنها از جامعه اسلامی، ناممکن بود؛ تا آنجا که علی (علیه‌السّلام) درباره انحراف زمان خلفای ثلاث، این گونه می‌فرماید: «به خدا سوگند! پیشوایان پیش از من کارهای شگفتی انجام دادند و به عمد با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مخالفت پرداختند.
.
.
اگر مردم را وادار به ترک آنها می‌کردم و آن بدعت‌ها را به حقیقتی که در زمان حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، برمی گرداندم، سپاهیانم از اطرافم پراکنده می‌شدند و در لشکرم جز من و تعداد‌ اندکی باقی نمی‌ماند…».
.

سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین علیه السلام

بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد
.
هایده نجفی طلبه سطح دو?????????????????

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس