از سقیفه باید آغاز کرد
ای سقیفه، بی وجود، ای رو سیاه
بسته ای شمشیر از رو بر خدا
.
دختر پاک نبی با چشم تر
با تنی خسته از سوز جگر
ناله می زد از غم داغ پدر
در پی بی حرمتی های عمر
آن زمان شد ناله زهرا بلند
جان بابا بین که با ما چون کنند
یا رسول الله چه شد آن روزها
زخمی مسمار آن دیوار ها
غنچه پاک نبی گشته فدا
با تنی زخمی زجور اشقیا
غنچه پرپر ز شاخه شد جدا
زخمی مسمار دَر گشت ای خدا
ای سقیفه خاک عالم بر سرت
لعنت حق بر تو و آن لشگرت
وای بر حال دل بی تاب من
آوخ از زخم دل خونبار من
ای سقیفه تو چه کردی بی وجود
خانه و شمع و گل و پروانه سوخت
ناله ها میشد بلند از بین دود
یا علی دریاب ما را زود زود
کودکی آمد شتابان سر رسید
پیکر غرق در خون زهرا را بدید
ماه تابان بر زمین افتاده بود
بین دیوار و میخ دَر افتاد ه بود
دختر پاک نبی افتاده بود
محسن او هم فدا گردیده بود
ناله میزد از فراغ طفل خود
صورت ماهش ز سیلی شد کبود
دست بسته پیش چشم او برفت
آن امیر خوش مرام شیر عرب
.
هایده نجفی ارشد فلسفه
🖤🖤🖤🖤🖤🖤