دلنوشته ای شب لیله الرغائب برای امام عصر عجل الله تعالی
*به نام خالق بخشنده بخشایشگر*
آقای من .. سلام
قدری برای آمدن شتاب کن
دلتنگی امان دل بریده است..
ببا و ببین در این میان منتظرم. منتظر انتهای نامتناهی تنهائی هایم. من منتظر حضور آبی آسمانم، و منتظر باران، باران رحمت خدا. بیا و ببین که چگونه چشمان من و دستان پنجره و سبزی پیچک سالهاست در انتظار تو، در هم گره خورده ایم.
.
نیستی ببینی که سرخی افق، رفته و شب از راه رسیده اما تو هنوز هم نیامده ای.
بیا و ببین که من مانده ام و یک دنیا حرف و احساس و تا تو نیایی من و پنجره و پیچک در انتظاریم؛ انتظار شیرین با تو بودن، لا بلای چراغانی کوچه ها و درمیان شلوغی خیابانها ، گویا تنها این تو هستی که غریبه ای . داستان ما همان داستان نمک خوردن و نمکدان شکستن است.
.
حكایت حضورسبزت، برای من یادآور صبحى است كه از خواب سیاهى برخاستم و بهانه پدر گرفتم. من همیشه سرماى غم را میان گرمى دست هاى پدر گم مى كردم. كاشك این كلمات من بى صدا بودند ؛ كاش نوشتن نمى دانستم و فقط با تو حرف مى زدم كاش دلدادگان تو مرا هم با خود مى بردند ؛ وای كاش من جز هجر و وصال ، غم و شادى نداشتم!
.
تو از همه پدرها مهربان ترى ، مى گویند هر اشكى که از چشان یتیمى جدا مى شود بر دامان مهر تو مى ریزد.مى گویند تو نیز گریانى!
.
اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش كه آداب نجوا نمى دانم.
مرا ببخش كه در پرده خیالم، رشته كلمات، سررشته خود را از كف داده اند و نه از این رشته سر مى تابند و نه سررشته را مى یابند.
.
عمرى است كه اشك هایم را در کوزه حسرتها انباشته ام و انتظار جمعه اى را مى كشم كه جویبار ظهورت از پشت كوه هاى غیبت سرازیر شود، تا آن كوزه و آن حسرتها را به آن دریا بریزم و سبك بار تن خسته ام را در زلال آن بشویم.
مولا جان!… چشمان جستجو گر من بر دروازه هر سحر قامت تو را منتظر است..کاش چشمانم را فرش راه گیسویت می کردم..
لیله الرغائب شب آرزوها
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر بحق زینب کبری سلام الله
.
هایده نجفی طلبه سطح دو ارشد فلسفه
🦋🌷💗🌹🦋🌷💗🌹🦋🌺🌷💗🌺🦋