یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

دلنوشته برای امام زمان عجل الله

27 آبان 1400 توسط مسافر

سلام مولای غرییم.. سلام ای دوازدهمین خورشید پرفروغ،نمی دانم چه خطابت کنم؟ اندوه جانکاهی در چشمهایم لانه کرده ست آقا!
شب است و بغض گلوگاه سربی ام را می تراشد و می سوزاند عمق وجودِ بی وجودم را.
.
با که بگویم غریبی شب هایی که یتیم وار بر سرِ دردهایم دست نوازشی از ترحم و منت می کشیدند؟ با که بگویم رازِ مخوف تنهایی مبهمی که تا سالها با من بود و بود و بی تو بیشتر و بیشتر؟
.
با که بگویم از دست هایی که هر غروب آدینه زیر چانه های فراغ در پشت کوچه های این شهر آلوده زنگاری بی تاب تر می شود؟
.
از کدامین قلم بگویم که لحظه لحظه از نوشتن وا می ماند و هر بار هجومِ افکارِ بی تو بودن، مأمن احساسم را شکنجه گاهی کرده ست؟ 
با تو می گویم از تمام تلخ کامی ها و خودکامگی هایم، تمام سرود های نخوانده ام و چشمهای ندیده ام، از شعرهایی که سروده نشد و بر هیچ لبی جاری نگشت…
.
با تو می گویم! از شکوفه هایی که زمستان در دلشان لانه کرده و جرأتی برای خودنمایی ندارند. با تو می گویم از تمام شکوه ابری که بر نجابتت، آستری کشیده ست و بر صلابتت دستی از مهربانی پوشانده..
.
می كوبم بر فاصله هایی كه سالهاست به هم نرسیده اند . شاید صدای گام هایم آشوب انتظار را بیشتر كند .
می كوبم بر پنجره هایی كه دخیل وار آسمان را به هق هق می كشانند تا خواب پاییزی گنجشك ها بشكند و یا ریزه خوانی بهاری شان نسیم را برقصاند .
سالهاست كه خورشید در تنهایی اش گُر گرفته است و اقیانوس ها امواج بی قرارشان را بر لحظه ها می كوبند .
نیستی آقاجان، که ببینی باران همهه چشم هایمان را بیشتر كرده است ، و زمین ، دیوانه وار بغض فرو خورده دوری ات را آتشفشان .

بگو از كدام سجاده، پرستوهای چشم هایت دانه برمی چینند ، و لب هایت طراوت كدام آیه را بوسه می زند !
مسیر آمدنت گلوی جمعه ها را پر از فریاد كرده است و هق هق گریه هایمان شوق رسیدنت را زمزمه می كند .
در خودم تحلیل می روم ، می خواهم ته مانده نیامدنت را به امیدهایم گره بزنم تا زودتر برسی .
.
ای سبزتر از بهار ! چشم به راه فردایی هستم كه ریه های جهان هوای بازگشت تو را بازدم  شوند .
فردایی كه عطر نفس هایت در گسترة خاك پیچید و خزان باغ را جوانه باران كند .
ساعت ها ثانیه شمار آمدنت هستند و جاده ها راه های ممكن رسیدنت را امتداد می دهند .
.
آفتابِ نبودنت ذره ذره جانمان را به آتش می كشد . غبار روزها بی تاب ترم كرده است ، و من چراغ در دست ، زمان را می كاوم تا رستاخیز جهان به وقوع بپیوندد .
آقا جان! چشمان جستجو گر من بر دروازه هر سحر قامت تو را منتظر است..کاش میشد که چشمانم را فرش راه گیسویت میکردم..
.
تو هنوز نیامده ای و من بادیه بادیه انتظارت
را دویده ام . پلك هایم بر سر شاخه های خاك ایستاده است تا نوید آمدنت باشد .
.
احساس می كنم كه حضورت به ظهور رسیده است ! و تو چقدر نزدیكی در جمعه هایی كه دست های ملتمس جمكران ، تو را ضجّه می زنند .
.
می آیی و چشم به راهی پنجره ها هم به آخر می رسد ، در طلوعی كه شعشعة نورانیتش جهان را روشن كرده است..
.
اللهم عجل لولیک الفرج

هایده نجفی طلبه سطح دو

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس