دلنوشته شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام محرم ۱۴۰۱
در آغوش بارانی از جنس الماس
علی جان!… ای چشمه جوشان وفا!…حماسه از چشم های تو آغاز می شود در روزی داغ و خون آلود.
رشادت یعنی علی اکبر؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز می روی با کوله باری از اندوه و بدنی اربا اربا شده از ظلم دشمن؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانه ای از آن سوی آسمان، بارانی از تیر و شمشیر بر بدن نازک ولطیف
انگار در وجود نازنینت تکه ای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می تراود.
روشنای چهره ات با اُفق های دور قرابتی دارد و با چشمه های خروشان نسبتی. ریشه ات از مقدم ترین رودخانه آب می خورد جان پدر.
نخل های سربلند، پیش قامتت کوچک می نمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی عمر پدر!
نامت از دهان زمین نمی افتد.
طنین آزادگی، دوست دیرینه، و خورشید، همبازی کودکی ات و عشق، همسفره همیشگی توست.
تمام قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می خورند وبر سفره رشادت تو دانه بر مب چینند..
پرندگان، رهایی را از چشم های فرو بسته از دنیای تو دارند..
بر اسب که می نشینی، بارانی از ستاره باریدن می گیرد و عشق بازی آسمان آغاز می شود.
مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می ریزد.
چون تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.
آئینه ات جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام کسانی انداخت که نفس های شیعه را بریده بریده می خواستند.
جان پدر!…تو در آغوش باران زاده شده ای و از سینه بهار، شیر نوشیده ای.
از عشیره گل سرخی و از تبار خورشیدی.
کوهستان ها، هوای پاک نفس هایت را به عاریت گرفته اند.
شاعرانه ترین واژه ها، شعر بلند حماسه ات را نمی تواند بسرایند. اینک سالهاست که محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا می درخشد.
لب های ترک خورده ات، سال هاست که آب فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
اینک پس از دانه های تند باران امروز هم صفحات آن ظهر سرخ را که ورق می زنم، ردّ نگاه های پر هیبت توست که بر جا میخکوبم می کند. تو اردیبهشت فصل های جهانی در بارانی ترین روز های زندگی
خاکستری ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می دارد و در آغوش بارانی از جنس الماس می درخشد.
آقا از دریای مواج خروشانت نَمی ما را بس..
جان پدر می شود کمی بمانی و تکیهگاه پدرت باشی. هر سواری که به تو نزدیک میشد ، دلم لرزید؛ اما چشمانم که به چشمانت میافتاد، دلم آرام میگرفت. نمیدانم چه شد؟! چه شد که دیگر چشمانت را ندیدم؟
.
چه شد که جلوی چشمانت را پردهٔ سرخ اشک محاصره کرد؟ چه شد که ناگهان بارانی از تیر، بر تَن پُرقدرتت بارید؟ فقط دیدم که کویر لبهای تشنهات، با خون سرخت سیراب شد.
.
شهادت علی اکبر علیه السلام برصاحت مقدس امام عصر عجل الله تعالی وشیعبان جهان تسلیت باد
.
هایده نجفی ارشد فلسفه و کلام.
🌹🖤🌺🌷🌹🌺🌷🖤🌹