یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

دلنوشته رحلت جانسوز رسول اکرم ص

03 مهر 1401 توسط مسافر

بنام خالق بخشنده بخشایشگر
.
سلام بر رسول مهربانی، ای رسول خدا کدام زبان و کدام قلم یارای نوشتن گوشه ای از غم رحلت خورشید آسمان نبوت و چشمه تقوای را دارد براستی که نمونه انسان کاملی…
بی تاب می‌شویم در سالروز رحلت ختم رسول (ص)، زخمی بزرگ در سینه داریم و چراغ آسمان خاموش گشته است.
.
ای رسول خدا!… اندکی بیا و بحال این عاشقان حق و سوختگان سرزمین ما نظری کن، ای پیامبر عشق و توحید، ای حبیب خدا ای یاور مظلومان، گوشه چشمی بر جمع پریشان اهل بیت، دخت گرامیت در خانه سرور و بانوی دو جهان بینداز،
.
ای پدر امت، ای رسول حق،پیکر افسرده زهرایت را در آغوش بگیر، اشکها را از دیدگانش پاک کن، دلشکسته ی زهرایت را تسلی بده، پهلوی شکسته اش را مرهم بگذار، گونه کبودش را نوازش کن، قلب شکسته اش را التیام بخش، که اینک پیکر عرقه بخون امام مجتبی علیه السلام را از مقابل دیدگان ام ابیها عبور می دهند، مگذار بدن تیر آلودش را نظاره کند، به او بگو که گریه را بس کند، بگو که فرزندش مهدی (عج) می‌آید، بگو که او از راه می‌رسد او می‌آید،
او باید بیاید و انتقام خونها را بگیرد و شادمانی را بهمراه بیاورد.
.
الهی!..ما بندگان ناتوان چطوری می‌توانیم در حق پیامبری که سراپا فضیلت و رحمت و منبع خیر و نیکی و بزرگواری است سخنی بگویم؟ آنچه که می‌گوییم قطره ای است از دریا،
.
یا نبی خدا!… باغروب زندگیت نه تنها مدینه بلکه تمام ملک وجود در اندوه و در عزا فرو رفت. رواست اگر آسمان و زمین خون گریه کنند؛ چرا که این داغ
عزای قافله سالار انبیاست.
.
یا نبی!.. با رفتن تو اهل مدینه هر شب برای غصب خلافت در خانه علی ع و زهرا س را می کوبند سیلی می زنند به آتش می کشند ریسمان به گردن آن ولی خدا جانشین او می اندازنند تیر به تابوت می زنند سر از تن پاره تنت جدا می‌کنند خیمه ها به آتش میکشند و گردن از قفا می برند!.
.
می شود اندکی بمانی آقا!..روا مدار که هرشب صدای ناله زهرا س به گوش مردم مدینه برسد رو‌ا مدار که غربت زهرای مرضیه و علی مرتضی ع آغاز شود. چرا که غربت اهل بیت تو نشان از ناسپاسی مردمان نسبت به تویی بود که وجودت برای آنان رحمت و برکت بود؟ آن هم بعد آن همه سفارشی که برای اهل بیتت کرده بودی؟
.
از غم حیدرخیبر شکن، به آتش زدن خانه دخترش، فردای حسین و حسن، از حسین و بدن بی کفنش خبر داشتی یا رسول الله.
تو می‌دانستی که آزردن زهرا سلام الله و سقیفه پس از رحلتت شروع جنایات کربلا خواهد بود.
.
.
سالروز وفات ختم نبوت رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله و شهادت کریم اهل بیت ع تسلیت باد.
.
هایده نجفی ارشد فلسفه
🖤🌷🌺🖤🌹🌷🖤🌷🌺🖤🌹🌺🌹

 نظر دهید »

به وقت تولد

13 شهریور 1401 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
مهربان خدایم!…طلوع که می‌کنم طلوع کرده‌ای
سال‌ها قبل در سرزمینی که روحم را دمیدی بر پیکره‌ی وجود و آنگاه سایه به سایه آمدی و صدایم زدی
و من غرق بودم در تاریکی شب‌ها و اینک تو را دارم در این طلوع سپید خوبی‌ها و پاکی‌ها
.
و چه می‌دانند انسان‌ها چه می‌گوید این کوچکترین و کوچک دل‌ترین بنده ات که مخلصانه سر بر درگاه تو فرود آورده؛ و سپاس می‌گویمت بی وقفه.
.
یک سال گذشت و دوباره به نقطه ی آغاز رسیدم
خدایا دلم هوای دیروز را کرده هوای روزهای کودکی ام
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم و آرزوهایم را به دستش بسپارم
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستن
.
یکسال گذشت روز هایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم و شب هایی که اشک ریختم و دلم شکست و فریاد زدم، روزهایی که فکر کردم دنیا منم و من یعنی تمام دنیا؛ و نیاز به هیچ دست و دامنی نیست و بعد دست به دامن «تو مهربانترین» شدم.

مهمان می کنم خودم را به چند صفحه کتاب، به گوش کردن یک موسیقی بی کلام در سکوت،
قدم می زنم از این سر خیابان تا آن سرش را و خستگی هایم را با خوردن یک فنجان چای پشت میز یک کافه جا می گذارم تا سال دیگر…

روزهای تولدم را جانانه تر زندگی می کنم گویی از نو متولد شده ام…

امروز همه گل‌ها به من سلام می‌کنند. منم آن متولد زیبای زیباترین فصل. که عشق را و شادی را و شکوفه‌ باران را در فصل تولدم بلکه در زاده شدن خودم دیدم. این غرور نیست که من زیبایم چون بهترین آفرینندگان مرا آفریده است. با روحی آن‌چنان بزرگ که می‌تواند همه ارغوان‌های زیبا، همه اقاقیاهای خوشبو، همه اطلسی‌های دلربا و همه گل نازهای نازنین را در خودم جای دهم و این فقط از یک متولد شهریوری بر می آید.

روز تولدم عجین شده با روز تولد هفتاد هزار پروانه رنگی با خال‌هایی که جهان را زیباتر می سازند. روز تولد من مصادف بود با پیچیدن صدای آواز بلبل‌های نغمه‌خوان و برگشتن پرستو های مهاجر به لانه هایشان، انگار امروز خدا طبیعت را زیباتر می‌خواست و کسی چه می‌داند؟ شاید زاده شدن من آخرین برگ برنده خدا بود برای زیباتر ساختن زمین.

برای همه‌ی چیز‌های کوچکی که به ناگه رخ می‌دهند، تا روز‌های ملال انگیز را دور کنند، روز‌هایی که بسیار شوم جلوه می‌کنند.
پرودگارا! شکر می‌گویم تو را به خاطر اندیشه زیبایی که نثارم کردی، در آن روزی که بسیار ناامید بودم تا راه جاده افسردگی را ببندم.
خدایا سپاس تو را آن هنگام که ابر‌های تیره ذهنم را پاک کردی و تنها آفتاب و شادی دل را پس از آن به جای گذاشتی.
پرودگارا تعدادش بی حد است هر آنچه که به خاطرش باید سپاس گزار تو باشم. اما وجود همه آن‌ها مسلم است…
.
دلتنگم! دلتنگ دخترک چند سال پیش! دخترکی با موهای بلند مشکی، هیکلی باریک و قدی به نسبت هم سن و سال‌هایش کوتاه تر. دختری که خجالتی بود و در برقراری ارتباط افتضاح! که عزلت و تنهایی‌اش را با هیچ جمعی معاوضه نمی‌کرد! که هراسان بود از تاریکی و حریص بود به تنهایی!
.
دختری که آبی دوست نداشت، و صورتی را ترجیح می‌داد! خاله بازی دوست نداشت، اما دویدن دنبال پروانه‌ها و سنجاقک ها و پرسه زدن لا‌به‌لای خوشه‌های برنج را بیشتر از هرچیز دوست داشت! دختری که از دیدن درختان سرسبز همان‌قدر ذوق می‌کرد که از دیدن عروسک!
.
دختر چند سال پیش به خیال خودش خیلی زرنگ و باهوش بود وقتی دور از چشم‌ همه پشت درختان سیب و گلابی، قایم می‌شد و دلی از عزا درمی‌آورد! نمی‌دانی چه کیفی می‌دهد خوردن میوه‌ی تازه از درخت چیده شده که با گوشه‌ی آستین لباست تمیزش کرده باشی!
دختر چند سال پیش اوج دغدغه‌اش برای فردا، چیدن برنامه‌ی بازیش بود و دور از چشم همه پنهان شدن پشت درختان بالای باغ! دختری که همه‌ی ترسش در تاریکی و ارتفاع خلاصه می‌شد!
امروز در روز تولدم عجیب دلتنگم! دلتنگ دخترکی با انبوهی از آرزو، پر از شوق زیستن و ذوق ساختن! دختری که بال‌هایش هنوز خدشه دار نشده بودند، درد و رنج را نمی‌فهمید، چیزی از تبعیض و ظلم و تزویر نمی‌دانست…

حالا اما پس از گذشت سالیانی می‌داند که چگونه با قلم عاشقی کند و با کتاب‌ زندگی! یاد گرفته که عاشق شود، زخم بخورد، شجاع باشد، زمین بخورد، بلند شود!؛
او حالا می‌داند که این دنیایِ بی رحم و پر از هجو و تقلید، جایی برای آدم‌های ضعیف و عاجز ندارد! می‌داند که باید دستان زمخت و خشن زندگی را در دست بگیرد و لحظه‌هایش را به تمامی زندگی کند…
.
به وقت تولد ۱۴۰۱/۶/۱۰
.
هایده نجفی ارشد فلسفه

 نظر دهید »

دلنوشته شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام محرم ۱۴۰۱

15 مرداد 1401 توسط مسافر

‌در آغوش بارانی از جنس الماس

علی جان!… ای چشمه جوشان وفا!…حماسه از چشم های تو آغاز می شود در روزی داغ و خون آلود.

رشادت یعنی علی اکبر؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.

امروز می روی با کوله باری از اندوه و بدنی اربا اربا شده از ظلم دشمن؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانه ای از آن سوی آسمان، بارانی از تیر و شمشیر بر بدن نازک ولطیف

انگار در وجود نازنینت تکه ای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می تراود.

روشنای چهره ات با اُفق های دور قرابتی دارد و با چشمه های خروشان نسبتی. ریشه ات از مقدم ترین رودخانه آب می خورد جان پدر.

نخل های سربلند، پیش قامتت کوچک می نمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی عمر پدر!

نامت از دهان زمین نمی افتد.

طنین آزادگی، دوست دیرینه، و خورشید، همبازی کودکی ات و عشق، همسفره همیشگی توست.
تمام قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می خورند وبر سفره رشادت تو دانه بر مب چینند..
پرندگان، رهایی را از چشم های فرو بسته از دنیای تو دارند..
بر اسب که می نشینی، بارانی از ستاره باریدن می گیرد و عشق بازی آسمان آغاز می شود.

مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می ریزد.

چون تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.

آئینه ات جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام کسانی انداخت که نفس های شیعه را بریده بریده می خواستند.

جان پدر!…تو در آغوش باران زاده شده ای و از سینه بهار، شیر نوشیده ای.
از عشیره گل سرخی و از تبار خورشیدی.

کوهستان ها، هوای پاک نفس هایت را به عاریت گرفته اند.
شاعرانه ترین واژه ها، شعر بلند حماسه ات را نمی تواند بسرایند. اینک سالهاست که محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا می درخشد.

لب های ترک خورده ات، سال هاست که آب فرات را سر در گریبان نگه داشته است.

اینک پس از دانه های تند باران امروز هم صفحات آن ظهر سرخ را که ورق می زنم، ردّ نگاه های پر هیبت توست که بر جا میخکوبم می کند. تو اردیبهشت فصل های جهانی در بارانی ترین روز های زندگی

خاکستری ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می دارد و در آغوش بارانی از جنس الماس می درخشد.

آقا از دریای مواج خروشانت نَمی ما را بس..
جان پدر می شود کمی بمانی و تکیه‌گاه پدرت باشی. هر سواری که به تو نزدیک می‌شد ، دلم لرزید؛ اما چشمانم که به چشمانت می‌افتاد، دلم آرام می‌گرفت. نمی‌دانم چه شد؟! چه شد که دیگر چشمانت را ندیدم؟
.
چه شد که جلوی چشمانت را پردهٔ سرخ اشک محاصره کرد؟ چه شد که ناگهان بارانی از تیر، بر تَن پُرقدرتت بارید؟ فقط دیدم که کویر لب‌های تشنه‌ات، با خون سرخت سیراب شد.
.
شهادت علی اکبر علیه السلام برصاحت مقدس امام عصر عجل الله تعالی وشیعبان جهان تسلیت باد
.
هایده نجفی ارشد فلسفه و کلام.
🌹🖤🌺🌷🌹🌺🌷🖤🌹

 نظر دهید »

دلنوشته شهادت امام جواد علیه السلام

08 تیر 1401 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
سلام بر تو امام جوان
سلام و درود خدا بر تو که «جود» قطره ای بود در پیشانی بلندت
و «علم» غنچه ای از گلستانِ وجودت و «حلم» گوهری از گنجینه فضایلت..
.
یا جواد الائمه!.هنوز زمین، جان نگرفته باید بی تابی کند و غروب خون رنگ خورشید را به نظاره پردازد.
.
ای حجت نهم! افسوس که روزگار، تنها بیست و پنج سال با تو سر سازگاری داشت و بیست و پنج بهار از عمر تو را برتابید.

تقدیر آن بود که حتی در خانه ات نیز غریب باشی و با هم دستی «ام الفضل» ـ همسرت ـ زهر بنوشی و مسموم شوی
.

در محفل سوگ تو، اشک‏ها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان می‏روند،
لحظه‏ ها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیه‏ ها می‏ تپند،

گل‏های سجّاده ات، محراب را بوسه می‏زنند،
جبرییل، چون شمع، بیقرارانه می‏سوزد
و صدایِ گریه ‏های مداوم، در و دیوار را غرق در ماتم می‏کند.
پله پله تا خدا رفتنت را ستاره‏ ها در گوش زمین نجوا کردند؛
آن گاه که عرش، تو را در هاله‏ ای از نور، به سوی معراج دل باختگان بُرد.

یا جواد الائمه! بعد از تو، دنیا سرگردان است و شادمانی رنگ باخته، و شهادت به مقامِ والایت غبطه می‏خورد و دل‏های سوگوار، جز اشک و آه، حرفی ندارند.
.
اینک شانه ‏های آسمان، از یاد آوری سیمای روحانی‏ ات می‏لرزد و بغضِ ناشناخته ‏ای گلوی زمین را می‏فشارد و دوریِ تو، چونان رعد، افلاک را به آتش می‏کشد.
.
مولا جان! بی تو، روح تشنه‏ ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند و ضمیرهای مشتاق، با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟
.
افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینه ‏ی زمان در هم شکست و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست.
.
ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است و عبادتت در دلِ شب‏هایِ اِستغاثه، مایه‏ ی پراکندگی نفحات قدسی!
.
آقا!..محراب‏ خالی، اشک‏های آسمان و بغض فرو خورده ‏ی افلاکیان، بهانه‏ ی سوگوارای داغداران تو است.
ای جوان‏ ترین حجت خدا تا همیشه ی روزگار، با یاد غم تو، پا به پای امام عصر (عج)، خون خواهم گریست…
.
شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام بر قلب نازنین منجی عالم بشریت امام عصر عجل الله و شیعیان جهان تسلیت
.
نجفی ارشد فلسفه

🌹🖤🌷🌺🌹🖤🌷🌺

 نظر دهید »

دلنوشته شب قدر بیست و یکم ماه رمضان

02 اردیبهشت 1401 توسط مسافر

*به نام خالق گسترده مهر، مهر ورز*
.
الهی!..شب قدر است و من قدری ندارم
این بنده خاطی و بیچاره را ببخش و از درگهت نا امید مگردان… اگر چه در وقت دلتنگی و دردمندی دست نیاز به درگاهت دراز می کنم و در هنگام حلاوت و سر خوشی از تو دورم!
.
الهی!…غمگینم و آزرده، دلگیرم و تنها, بی پشت و پناه و سر گردان… دلشکسته ام و به هر که و هر چیز رو کردم جز زخم عایدم نگشت! پس قلب شکسته ام را دریاب و مرا از غم و غصه های دنیوی برهان!
.
خدایا!…نگاه گرمت را از من مگیر که محتاج گرمای بی رنگ و ریایم… و این سرما که بر وجودم رخنه کرده ترس از خودت را از قلب فرتوتم بزدا که تنها بی نیاز یکتا تویی و بس!
.
خدای من!..مرا از هر بنده بی نیاز گردان و بر من رحم کن بر من که نا توانم بر من که محتاج صبوریم صبری عطا کن و قلبی روشن و بی کینه!
.
الهی!..امشب شب قدر است شب میهمانی رازها و دل های پریشان، دل هایی آکنده از وحشت و عقوبت گناه.. می دانم صدای من را می شنوی، غریب تر از غریب شده ام و جز تو کسی را ندارم.
امان از لحظه ای درنگ! پاهایم را دیگر چه بگویم، یار و یاور من در سرکشی هاست.. هیچ مرزی نمی شناسند.
.
الهی، اعضای بدنم وقتی عبادت تو را نکنند به چه کار من می آیند..مگر جز عبادت و بندگی آفریده شده اند؟
.
معبود من!، امانم بده از روزی که آسمان شکافته شود.. می ترسم از روزی که مال و فرزند برایم سودی ندارد و کسی به من رحم نکند!
.
الهی! گناهانم زبان من را بسته و رشته گفتار من قطع شده است و هیچ عذری دیگر باقی نمانده برایم، میدانم این زبان است که من را اسیر کرده  و همه و همه این بلاها را خودم بر سر خودم آورده ام، حالا نجاتم می دهی؟ قول میدهم تا تغییر کنم..
.

الهی! میترسم از روزی که نه مال و نه اولاد به دردم می خورد و نه کارهای خیر اندک.. ولی من با همین دانستنی ها هنوز در فراموشی مشغول زرق و برق دنیا شده ام و تجارت دنیا مرا مشغول خودش کرده است تو بگو چه کنم؟
الهی! صدای من را می شنوی، غریب تر از غریب شده ام و مرا یارای مهربانی جز تو نیست.
.
الهی! من از روزی می ترسم که دست به دست سرمایه خودم را می چرخانم مثال ساعت شنی در میان کویر،می ایستم در غبار و از درون خالی….

الهی!  من از روز حسرت می ترسم، از روزی که دستهایم را برهم بکوبم و فریاد بزنم ای کاش راهت را شناخته بودم ،ای کاش بهتر بودم.ای کاش…اما فایده ای ندارد.
.
الهی! امان از روزی که از پیشانی من می‌گیرند و به سمت عذاب می برند می گویند تو مجرمی.آنگاه که من جز تو کسی را ندارم. اما خودت گفتی به سوی من بیا!
ای مهربانی بی منت اگر ما بد کنیم تو را بنده های خوب بسیار است اما اگر تو مدارا نکنی ما را خدای دیگری کجاست؟
.
الهی! سر بر دامان که بگذارد دل خسته ای که جز تو پناهی ندارد..من آمده ام دستم را بگیر..

خدایا! ای آن که مهربان تر از تو در عالم نیست. تو بهتر از هر کس می دانی که دستهایم خالی است و در کوله بارم جز گناه و پشیمانی چیز دیگری ندارم. ای بخشنده گناهان پنهانی، ای مهربانی محض، نعمت هایت را از من مگیر و عذرم را بپذیر!

خدایا! چه کسی می تواند ادعا کند که از تو عاشق تر است؟!
ای که عالم و آدم را صادقانه و صمیمانه دوست داری و به بندگانت عشق می ورزی، صبحگاهان به شوق دیدن تو بیدارم می شوم و به افقهای نارنجی چشم می دوزم. گاهی از دورترین نقطه هم که شده دستی برایم تکان بده!
.
خدایا! به پرنده ای غریب می مانم که مدتها زیر باران مانده است و با بالهای خیس توان پرواز ندارد. آفتاب مهربانی ات را بر بالهایم بنشان و دوباره مرا به آسمان بی انتهایت نزدیک کن!
.
خدایا! به واژه هایی محتاجم که عشق و علاقه ام را به تو نشان دهند، اما این واژه های بی دست و پا نمی توانند به تو بگویند که از دوری ات چه می کشم!
.
خدایا! کاش مرا به شکل یک گل سرخ می آفریدی که در تمام عمر جز از خوبی و زیبایی حرفی نمی زند و حتی یک قدم از تو دور نمی شود. کاش مرا به شکل یک کبوتر می آفریدی که آسمان را به خاطر تو از همه کس و همه چیز بیشتر دوست دارد!
.

خدایا! اگر تو نباشی، زندگی چیست، جز پرسه زدن در حیاط بیهودگی؟ اگر تو نباشی، نفس‌ها و نگاه‌ها به قدر ارزنی نمی ارزند. اگر تو نباشی، دنیا یک در بسته و یک پنجره شکسته است. اگر تو نباشی، رویرو همه دیوار است و قلب کوچکم شوره زار است!
.
خداوندا!…مولای من!.امشب، شبِ قدر است شب میهمانی رازها!.. چگونه خواب، سرزمین چشم‏هایم را فتح کند، وقتی که به استقبالِ واژگانِ نور می ‏روند؟! امشب پنجره‏ ها ستاره می‏ چینند تا جوشن‏ کبیر، با تمام عظمتش آغاز شود، باران خواهد گرفت.. ندایی در من موج می زند…
.
سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب
.
الهی از ما بگذر و ببخش، بابت تمام گناهانم از تو معذرت میخواهم، نگاه مهربانت را از ما مگیر.. آمین
.
هایده نجفی طلبه سطح دو ارشد فلسفه 🖤🌺🌷🖤🌹🥀🌷🌺

التماس دعا از همگی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 22
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس