یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

عید غدیر

31 مرداد 1399 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
.
غدير، كمال نبوت است و دنباله خطى كه پيامبر ترسيم كرده؛ تا هر چه رنگ و بوى تعصب را بشويد و هرچه ديوار تبعيض را بكوبد.

غدیر را باید از سقیفه باید آغاز کنیم.
دروغگوست کسی که زندگی فاطمه(ع) را بنویسد و بر سقیفه پرده بکشد.
خام است آن که بدبختی های مسلمین را در تاریخ اسلام بررسی کند و سقیفه را نادیده گذارد.
در سقیفه حقیقت ایمان و نفاق رقم زده شد، نفاق بر مسند نشست و ایمان سنگر گرفت، نفاق چیره شد و ایمان مبارزه آغاز کرد، نفاق در کفّه ی اکثریت قرار گرفت و ایمان در اقلیت ماند، نفاق هجوم آغاز کرد و ایمان صبوری پیشه ساخت، نفاق کینه های خویش آشکار کرد و ایمان آماج حمله ها شد…
در سقیفه آزمایش الهی با صراحت به صحنه آمد و جز معدودی دردمند راه خدا، از این صحنه رو سفید بیرون نیامدند، سقیفه عرصه ی زشت ترین ننگ های امّت پس از پیامبر شد، سقیفه خلافت الهی را بازیچه ی هوس و حسد ساخت؛ سقیفه درب خانه ی علی(ع) را سوزاند و پهلوی زهرا را شکست، و خون «مالک بن نویره» را بر خاک ریخت و زن او را مورد تجاوز «خالدبن ولید» قرار داد، سقیفه جنگ جمل را شعله ور ساخت و معاویه پرستان را در صفین رو به روی علی(ع) قرار داد، و ابلهان خوارج را به قتلگاه نهروان کشاند … سقیفه در محراب کوفه شمشیر بر فرق امیرمؤمنان فرود آورد، و در ساباط مدائن بر روی امام مجتبی(ع) خنجر کشید؛ سقیفه معاویه را برگردن امّت سوار کرد و خلافت را به سلطنت تبدیل نمود و یزید را ولیعهد ساخت، سقیفه سرور شهیدان را به کربلا کشاند، سقیفه سر حسین(ع) را بر نیزه زد…
.
.
آری از سقیفه باید آغاز کرد … و زندگی فاطمه سلام الله را رو به روی سقیفه باید دید؛ ماه در دل شب جلوه ای دیگر دارد، فاطمه(ع) را نیز باید در سیاهترین شب نفاق مشاهده کرد؛ آنگاه که خورشید رسالت افول کرد، ماه عصمت درخشید، انوار فریاد فاطمه از ورای قرون، سیاهی این شب را شکافت و تلألؤ اشک او ستارگان راهنمای گم گشتگان در این شب ظلمانی شد…
.
در سقیفه پرده ای سیاه شدند، سدّی شوم بنا کردند، تا با فروشدن آفتاب نبوّت، امامت جانشین آن نشود؛ و فاطمه(ع) قامت برافراشت با پرچمی از درد، و با فریادی فراتر از سامعه ی زمان بر آنان شورید و پرده ی ستبر تاریکی ها را شکافت و نگذاشت در این سوی پرده، نسلها به تیرگی شب نفاق کور بمانند، و با هرچه در توان داشت، با اشک، با ناله، با فریاد، با خون خود، با پنهان داشتن قبر خویش، حقیقتی را که بر آن توطئه سکوت داشتند به آیندگان ابلاغ کرد و چهره ی حقیقت را از پس نقاب تزویر بر ملا ساخت.
.
سقیفه» اولین و بزرگ‌ترین انحرافی بود که تداوم انقلاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مخاطره‌ انداخت؛ زیرا پس از وقوع این حادثه، شاهد روی کارآمدن افرادی هستیم که به علت ناآشنایی با حقایق و معارف انسان‌ساز اسلام، و با دنباله روی از اغراض و اهداف جاه طلبانه خویش، موجب پیدایش بدعت‌های فراوانی شدند که زدودن آنها از جامعه اسلامی، ناممکن بود؛ تا آنجا که علی (علیه‌السّلام) درباره انحراف زمان خلفای ثلاث، این گونه می‌فرماید: «به خدا سوگند! پیشوایان پیش از من کارهای شگفتی انجام دادند و به عمد با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مخالفت پرداختند.
.
.
اگر مردم را وادار به ترک آنها می‌کردم و آن بدعت‌ها را به حقیقتی که در زمان حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، برمی گرداندم، سپاهیانم از اطرافم پراکنده می‌شدند و در لشکرم جز من و تعداد‌ اندکی باقی نمی‌ماند…».
.

سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین علیه السلام

بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد
.
هایده نجفی طلبه سطح دو?????????????????

 نظر دهید »

دلنوشته شهادت امام جواد علیه السلام

31 تیر 1399 توسط مسافر

*به نام خالق بخشنده بخشایشگر *
.
.
سلام ای امام جوان! درود بر لحظه های شفافی که با تو خواهند بود و مسیری که از عطر کلمات مقدست سرمست می شود؛
درود بر دانایی متجلی در بزرگ و کوچک اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله وسلم
.
.
سلام بر این نور واحد که بی تغییر، در کالبد دوازده پیکر مطهر جاری شد!
تکلم کن تا تاریخ، دوباره از شگفتی، مات بماند.
چگونه کودکی هشت ساله، این چنین تمام ذرات را متبرک می کند و تمام تفسیر کتاب آسمانی در قلب او متلاطم است؟
.
.
تکلم کن، تا یحیی بن ذکریا سلام خدا بر او باد متولد شود؛ با شباهتی بی همتا با جوادالائمه علیه السلام ؛
«یَا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ و آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیاً».
.
.
مولای من..پله پله تا خدا رفتنت را ستاره‏ ها در گوش زمین نجوا کردند؛ آن گاه که عرش، تو را در هاله‏ ای از نور، به سوی معراج دل باختگان بُرد.
.
.
مولا جان! بی تو، روح تشنه‏ ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند و ضمیرهای مشتاق، با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟
.
.
افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینه‏ ی زمان در هم شکست و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست.
#ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است و عبادتت در دلِ شب‏هایِ اِستغاثه، مایه‏ ی پراکندگی نفحات قدسی!..

.شهادت مظلومانه حضرت امام محمدتقی جوادالائمه علیه السلام را به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله و همه شیعیان و محبین حضرتش تسلیت عرض می نماییم.
.#حضرت زهرا سلام الله علیه
#الههم_ عجل_ لولیک_ الفرج
#اللهم_ العن آل_ سعود
#من_ مسلمان_ شده _دست_ امام_ حسنم
#یاامام صادق علیه‌السلام
#یا کریم اهل بیت علیه السلام
#امام _سجاد علیه السلام
#یا امام _باقرعلیه السلام
#امام جواد_شهادت
#منتظران_ظهور#مهدویت
#انتظار_فرج
#الههم _صل _علی_محمد_و_ال_محمد_و عجل _فرجهم
. هایده نجفی طلبه سطح دو

 نظر دهید »

روز نویسنده مبارک

14 تیر 1399 توسط مسافر

*بنام خداوندی که به قلم قسم خورد والقم و ما یسطرون*
.
قسم به نخستین خطی که از نگاه قلم، تا افق ناپیدای آفرینش کشیده شد!
قسم به قلم و آنچه مینویسد
قلم زدن را خدا به ما یاد داد و به قلم قسم خورد..قلم زبان خداست و نویسنده امانت دارخدا.
.
من نویسنده ام ..اما مشق قلم را به نام اعظمت می نویسم و هر دلنوشته‌ای را به نام تو می‌سرایم، قلم که هست، کاغذ پیداست و سرای نوشتن در کنج ذهن، کرانه‌ای ناپیداست.
هر کسی نوشتاری می نویسد و قلم بهانه‌ای برای ثبت بودن‌ها و نبودن‌ها می‌شود؛ گاهی قلم بغض می‌کند و زمانی دیگر، سهمی از شاد بودن را می‌نگارد.
.
زبانه عشق را قلم پر نور کرد و نشانی دوست را قلم به دست باد سپرد، جای من نوشت و افکار ناپیدایم را به شعر سرایید:
برای رسیدن به عمق شیرینش تا آنجا که خدا مدد دهد تلاش خواهم کرد و قلم به دست می گیرم و تا آخرین رمق می نویسم هر آنچه حق بپسندند به حق و حقیقت می نویسم
.
.
الهی!.. امروز فقط و فقط برای تو مینویسم
همین امروز که کلی به تو دوستت دارم بدهکارم!…
همین امروز که کلی آدم بودن از من طلبکاری!.
کلی ببخشید که نبودم اونی که باید باشم بدهکارم!.?
کلی حرفا و کارهای خوبی که نکردم طلبکاری!..
من امروز برای تو مینویسم برای تویی که جسد بی جان مرا زنده کردی برای تو دلتنگم خدا!..
✍? نویسنده که باشی، عاشق خدا هم می‌شوی! آن‌قدر که دستانت از نبودنش سرد می‌شود و جای خالی‌اش میان انگشتانت درد می‌کند. نویسنده که باشی، جایگاهت می‌شود کُنج اتاق، کنار پنجره، پشت میز مطالعه و سرگرمی‌ات کتاب‌ خواندن و مرتب کردن کتاب‌خانه و لذت‌بخش‌ترین و حساس‌ترین خرید، مربوط می‌شود به خرید قلم و کتاب و میان همهٔ دغدغه‌های شیرین نویسندگی و قلم‌فرسایی، عینکی بر چهره‌ات می‌نشیند؛ که یادگار سبز همهٔ بی‌خوابی‌ها و کتاب خواندن‌ها و قلم‌زدن‌هاست.
.
.
نویسنده که باشی، گاهی برای استراحت، سر بر بالین سپید کاغذ می‌گذاری برای انتخاب کلمات و بستر خوابت؛می‌شود همان میز کوچک مطالعه است.
.
شغل ما یک ایدهٔ الهی است! چون او، همان بزرگ‌ترین نویسندهٔ هستی است که در کتاب آسمانی‌اش به قلم سوگند یاد کرد و این‌چنین رسالت این مسئولیت سنگین را بر دوش دل ما اهالی قلم نهاد!
پروردگارا، قلم تدبیرت را به واسطه رحمت خویش، به نیکی بر ما ارزانی بدار
.
روز نویسنده، بر اهالی دل و قلم، مبارک»

 نظر دهید »

الوداع ماه مبارک رمضان

03 خرداد 1399 توسط مسافر

*به نام خالق بخشنده بخشایشگر*
.
.
خداوندا!… از مائده ماه غفران خویش روزی ببخش و چشم و گوشم را به تماشا و شنیدن جلوه ها و نغمه های وصل خود خرسند کن!..
وقتي در ازل به نداي « أَلَسْتَ »، « قَالُواْ بَلَى» گفتيم و قبول كرديم پا در اين دنيای خاكي بگذاريم شايد فكرش را هم نمی كرديم كه راه را گم كنيم و سرگردان دنيا شويم، ولي تو رمضان را به ما دادی و از سرگردانی و پريشانی رهايی بخشيد.ی
.
.
خداوندا!. همانا تويی بخشنده ی بی منت
الهی!.. ماه رمضان دارد می رود و دلم نمی خواهد دلنوشته وداع را بنویسم…هروقتم که فکر میکردم،باخودم میگفتم خوب حالا وقت هست..برای خداحافظی کو تا ماه رمضان تمام شود!…تا حرف از خداحافظی با ماه رمضون میشد چشمانم پر از اشک میشد…حالا که من به خدای خوبم عادت کرده ام…!حالا که من به این مهمانی عادت کردم…! حالا که من به این سفره و به سفره دارِ کریم عادت کردم…
.
.
دلم گرفته خدای من!…عجب سفره ای بین ما پهن بود..درست که همه ماه ها ماه خداست و سفره ی خدا همیشه پهنِ بین ما…اما حال و هوای این ماه با بقیه ماه ها خیلی فرق دارد حیف زود گذشت ماه مهربانیت خدا…!
ماه رمضان دارد میرود و من هنوز خرده شیشه هایم را جمع نکرده ام…
دارد میرود و من تازه به تو عادت کرده بودم!…دارد میرود و من ترس بَرَم داشته ، که توی این دنیای بی در وپیکر چگونه راهم را پیدا کنم..
رمضان می رود …ولی دلم از الان برای سحر هایش تنگِ تنگ است.برای افطاری هایش تنگِ تنگ است، .
.
.
اما اکنون دستانِ بی‏نهایت تو ، سفره مهمانی یک‏ماهه را جمع می‏کند تا گستره‏ای نامتناهی را بر اشتهای انسان، عرضه دارد. تصرّف در متن فطر، امضایی است که بر کارنامه رمضانی هر عاشق زده خواهد شد. سایبان مهربانی خداوند؛ گسترده‏ تر خواهد شد و روشنای ازلی هدایتش، تداوم خواهد داشت. این، همان بشارتی است که پیامبر فطر، به ابلاغش مبعوث شده است
.
.
میزبان خوبم، خدای خوبم دلم برای این شهر، شهر الرمضان تنگ می شود.
کاش سال دیگر هم ما را لایق این مهمانی قرار دهی تا جز دعوت شده ها باشیم
خدایا من چتر گناهان را روی سرم نمیگرم تا باز رحمتت روی سرم ببارد …حلالم کن خدا!.. ای ماه خوب خدا
.
.
خداوندا!…اسم “عهد” که می آید شقیقه هایم تیر می کشند… قول هایی که داده ام…عهد هایی که بسته ام… بغضم درد می گیرد…مثل وقت هایی که گوشه ی اتاقم و می نویسم، مثل وقت هایی که “بسم الله الرحمن الرحیم” را می گویم تا دعا کنم، مثل همه ی وقت هایی که یاد عهد بستن هایم می افتم… دارم فکر می کنم چقدر خوب است که با وجود تمام بد بودن هایم…خدا نمی گوید : “عهد بستم که دگر عهد تو باور نکنم…” خدایا…خودت می دانی من پر از بغضم…نکند مهمانی آخرم باشد؟
.
.
یا اهل الکبریاء و العظمه!
اکنون که خورشید عید سر می‏زند، چشم‏ انتظارم تا از جود و جبروت تو، خود را میان اهل رحمت و مغفرت بیابم که این شعف، از تصور بخشش توست؛ نه از تجسم اعمالم.
قصد آن دارم، چشم‏هایی را که در نهر رمضان تو شست‏وشو کرده‏ ام، دیگربار به غبار گناه نیالایم.
به راستی، عید روزی‏ست که در آن معصیت تو نباشد. دستم را بگیر تا از همین نقطه، تولد دیگری را در خود شروع کنم.
.
.خدا حافظ ای ماه خوب خدا ??
نجفی طلبه سطح دو

 نظر دهید »

شب قدر

27 اردیبهشت 1399 توسط مسافر

خداوندا…ای مونس تنهایی و وحشت!…
ای مونس نجواهای پنهانی هرکه خلوتی با تو ساخت خود را یافت و هرکه به دیگران پرداخت هستی اش را در ازدحام نفوس باخت لذت خلوت با خودت را به ما عنایت کن!
خداوندا.. در مان آن دردها که به هیچکس نمی‌توان گفت در دست‌های کریم توست ما را محتاج دست های درد ناشناس مکن!
.
خداوندا! ای پناه اشک های پنهانی خوشا آنانکه اشک را نه بر گونه های خویش که بر دامان دست های تو می بارند!
خوشا به حال آنانکه در گریه های شبانه سر بر شانه تو‌دارند ما را آغوش احابتی این چنین عنایت کن!..
.
خداوندا….در این شب که پر از صدای استغاثه شمع ها و گریه پروانه های عاشق توست، حس می کنم خوش بختم، نه سردم است، نه باران های گل آلود چادرم را لگد می کنند. نه از صدای آرزوهای نیامده می ترسم، نه هراس ناکامی های جهان را یک به یک در کمینم…در اتاقم سر بر روی زمین سجاده تک و تنها، باران مهر تو می بارد. اتاق را در آغوش می گیرم و بر بال سجاده به ملکوت پرواز می کنم. تمام فرشتگان با لهجه های آسمان های دور، با من هم پرواز می شوند.

..
خداوندا…چه روزها که بر من گذشت. خواب هایی که دیده بودم، تعبیر نشد و گناه و خطا تمام کردارم را از هم پاشید. روزها گذشت، نه تو بر من خشم گرفتی، نه ساعت نزول برکت ها تغییر کرده. فقط این نیست. اینکه فراموش کردم به آغوش شکرگزاری تو هر لحظه روی بیاورم. فقط این نیست که از کنار نگاه عاشقانه تو پر طمطراق و سر به هوا رد شدم. چیزهای بیشتری برای گریه کردن دارم برای از شرم، به زبان نیاوردن، اما تو مثل همیشه خبردار هستی و من نمی دانم پس از بی قضاوتی دست هایم، پس از استغفار و ثنای تو آیا به رهایی بی گناهی و عافیت می رسم.؟!…

معبودا…مگر نمی دانستم لحظه ها چشم های نگران و بینای تواند؟ مگر خبر نداشتم که اوقات را اراده تو میان شهرها و کشورهای جهان تقسیم می کند؟ چه جاهل بودم در اعتقاد خویش به بادها و دعاهای سرنوشت. چه هراس بیهوده ای بود که سفره مرا می گسترد و جمع می کرد بی آنکه یقین به رزق بی کران تو داشته باشم. چرا گمان داشتم که باید تمام پشتِ پنجره ها بایستم و روزگار را تعقیب کنم برای نصیب خویش؟ چرا از فراموشی مهر تو به سمتِ خلوتگاه تو را خواستن نمی گریختم؟ چرا از تو، شفای گریز از وسوسه ها را درخواست نمی کردم؟…

اکنون باز هم تویی که باید مرا عفو کنی. هر کجا که ترسی از بی نصیبی داشته ام، جسارت به تدبیر تو بوده است. با وجود آن همه روشنایی نیاموختم که دستان تو برای آروزهایم کافی است. من چه بی نگاه بودم که رستگاری زودرس خود را از آغوش تو نمی فهمیدم. تو صبح بودی من، ولی تاریک در جوار حضور تو نفس می زدم. چه قدر صبر کردی، تا سرانجام به لبخندت چشم دوختم. دانشت را ایمان آوردم. پیش چشمان تو سال های سال از تو دور بودم. چه صبری داشتی که تا امروز همواره با من سخن گفتی. تمام این ایامِ گنه کاری مرا دوست داشتی و مرا از خودت نراندی؟!…
خدایا! سر بر دامن که بگذارد دل خسته ای که جز تو پناهی ندارد

خدایا به یاس بگو‌که رهایمان کند به خستگی بگو‌که دست از سرمان بردارد و به شیطان بگو ما از آن توییم امید نبندد!!…
در مقابل عمری نعمت جز گناه و معصیت نیاوردیم شرمساری آن روز از هر عذابی درد ناکتر است دست هایمان را بگیر!

خوشا به حال آنانکه در گریه های شبانه سر بر شانه تو‌دارند ما را آغوش احابتی این چنین عنایت کن
التماس دعاخیلی???
هایده نجفی طلبه سطح دو

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس