روز نویسنده مبارک
*بنام خداوندی که به قلم قسم خورد والقم و ما یسطرون*
.
قسم به نخستین خطی که از نگاه قلم، تا افق ناپیدای آفرینش کشیده شد!
قسم به قلم و آنچه مینویسد
قلم زدن را خدا به ما یاد داد و به قلم قسم خورد..قلم زبان خداست و نویسنده امانت دارخدا.
.
من نویسنده ام ..اما مشق قلم را به نام اعظمت می نویسم و هر دلنوشتهای را به نام تو میسرایم، قلم که هست، کاغذ پیداست و سرای نوشتن در کنج ذهن، کرانهای ناپیداست.
هر کسی نوشتاری می نویسد و قلم بهانهای برای ثبت بودنها و نبودنها میشود؛ گاهی قلم بغض میکند و زمانی دیگر، سهمی از شاد بودن را مینگارد.
.
زبانه عشق را قلم پر نور کرد و نشانی دوست را قلم به دست باد سپرد، جای من نوشت و افکار ناپیدایم را به شعر سرایید:
برای رسیدن به عمق شیرینش تا آنجا که خدا مدد دهد تلاش خواهم کرد و قلم به دست می گیرم و تا آخرین رمق می نویسم هر آنچه حق بپسندند به حق و حقیقت می نویسم
.
.
الهی!.. امروز فقط و فقط برای تو مینویسم
همین امروز که کلی به تو دوستت دارم بدهکارم!…
همین امروز که کلی آدم بودن از من طلبکاری!.
کلی ببخشید که نبودم اونی که باید باشم بدهکارم!.?
کلی حرفا و کارهای خوبی که نکردم طلبکاری!..
من امروز برای تو مینویسم برای تویی که جسد بی جان مرا زنده کردی برای تو دلتنگم خدا!..
✍? نویسنده که باشی، عاشق خدا هم میشوی! آنقدر که دستانت از نبودنش سرد میشود و جای خالیاش میان انگشتانت درد میکند. نویسنده که باشی، جایگاهت میشود کُنج اتاق، کنار پنجره، پشت میز مطالعه و سرگرمیات کتاب خواندن و مرتب کردن کتابخانه و لذتبخشترین و حساسترین خرید، مربوط میشود به خرید قلم و کتاب و میان همهٔ دغدغههای شیرین نویسندگی و قلمفرسایی، عینکی بر چهرهات مینشیند؛ که یادگار سبز همهٔ بیخوابیها و کتاب خواندنها و قلمزدنهاست.
.
.
نویسنده که باشی، گاهی برای استراحت، سر بر بالین سپید کاغذ میگذاری برای انتخاب کلمات و بستر خوابت؛میشود همان میز کوچک مطالعه است.
.
شغل ما یک ایدهٔ الهی است! چون او، همان بزرگترین نویسندهٔ هستی است که در کتاب آسمانیاش به قلم سوگند یاد کرد و اینچنین رسالت این مسئولیت سنگین را بر دوش دل ما اهالی قلم نهاد!
پروردگارا، قلم تدبیرت را به واسطه رحمت خویش، به نیکی بر ما ارزانی بدار
.
روز نویسنده، بر اهالی دل و قلم، مبارک»