یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

دلنوشته شب قدر نوزدهم ماه مبارک رمضان

21 فروردین 1402 توسط مسافر

*به نام خالق بخشنده بخشایشگر*
.

خداوندا!…مولای من!.امشب، شبِ قدر است شب میهمانی رازها! . چگونه خواب، سرزمین چشم‏هایم را فتح کند، وقتی که به استقبالِ واژگانِ نور می ‏روند؟!

امشب پنجره‏ ها ستاره می‏ چینند تا جوشن‏ کبیر، با تمام عظمتش آغاز شود، باران خواهد گرفت. 
خدایا… کیست که مزه شیرینی دوستی با تو را چشیده باشد و غیر تو را بجای تو اختیار کند.
و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافته و لحظه ای از تو روی گردانیده باشد ؟

.
الهی! دراین شب که پر از صدای استغاثه شمع ها و گریه پروانه های عاشق توست، حس می کنم خوش بختم، نه سردم است، نه باران های گل آلود چادرم را لگد می کنند. نه از صدای آرزوهای نیامده می ترسم، نه هراس ناکامی های جهان را یک به یک در کمینم.
.
منتظرم، منتظر انتهای نامتناهی، در اتاقم بر روی سرزمین سجاده تک و تنها، باران مهر تو می بارد. اتاق را در آغوش می گیرم و بر بال سجاده به ملکوت پرواز می کنم.
تمام فرشتگان با لهجه های آسمان های دور، با من هم پرواز می شوند.
.
چه روزها که بر من گذشت خواب هایی که دیده بودم، تعبیر نشد و گناه و خطا تمام کردارم را از هم پاشید. روزها گذشت، نه تو بر من خشم گرفتی، نه ساعت نزول برکت ها تغییر کرده. فقط این نیست. اینکه فراموش کردم به آغوش شکرگزاری تو هر لحظه روی بیاورم. فقط این نیست که از کنار نگاه عاشقانه تو پر طمطراق و سر به هوا رد شدم. چیزهای بیشتری برای گریه کردن دارم برای از شرم، به زبان نیاوردن، اما تو مثل همیشه خبردار هستی و من نمی دانم پس از بی قضاوتی دست هایم، پس از استغفار و ثنای تو آیا به رهایی بی گناهی و عافیت می رسم؟
.
مگر نمی دانستم لحظه ها چشم های نگران و بینای تواند؟ مگر خبر نداشتم که اوقات را اراده تو میان شهرها و کشورهای جهان تقسیم می کند؟
.
چه جاهل بودم در اعتقاد خویش به بادها و دعاهای سرنوشت. چه هراس بیهوده ای بود که سفره مرا می گسترد و جمع می کرد بی آنکه یقین به رزق بی کران تو داشته باشم. چرا گمان داشتم که باید تمام پشتِ پنجره ها بایستم و روزگار را تعقیب کنم برای نصیب خویش؟ چرا از فراموشی مهر تو به سمتِ خلوتگاه تو را خواستن نمی گریختم؟
چرا از تو، شفای گریز از وسوسه ها را درخواست نمی کردم؟
.
اکنون باز هم تویی که باید مرا عفو کنی. هر کجا که ترسی از بی نصیبی داشته ام، جسارت به تدبیر تو بوده است. با وجود آن همه روشنایی نیاموختم که دستان تو برای آروزهایم کافی است. من چه بی نگاه بودم که رستگاری زودرس خود را از آغوش تو نمی فهمیدم.
.
تو صبح بودی من، ولی تاریک در جوار حضور تو نفس می زدم. چه قدر صبر کردی، تا سرانجام به لبخندت چشم دوختم. دانشت را ایمان آوردم. پیش چشمان تو سال های سال از تو دور بودم. چه صبری داشتی که تا امروز همواره با من سخن گفتی.

برهنه ‏ام؛ برهنه از تمام نیکی‏ ها و بی‏ گناهی‏ ها. زیر سقف بلندِ این شب، این شبِ آرزومندی، نشسته ‏ام و سجاده ساکتم را فرمانروای دلم کرده‏ ام…
اشک‏هایم آن‏قدر بی‏قرارند که دست بردارِ سجده‏ های طولانی نیستند.
باید امشب خود را از این بغض‏های تلنبار قدیمی رها کنم! باید تکلیف تقدیرم را با اشک‏های پشیمان و عذرخواه، به زلالی رقم بزنم.

از آن بالا به این «العفوِ» قرآن به سر، به این «الغوث» نفس‏ بریده، مهربان‏تر نگاه کن تا سرنوشت پیش رویم به یُمن عنایت امشبت سربلند شود.
امشب، تمام فرشتگان آسمان، با کسی که قرارِ زمین است وعده دیدار دارند. چه بزمی است در زمین و چه شوری است در آسمان و نردبان دعا چقدر شلوغ است!

دست‏ها چونان مزارع آفتابگردان، بلند شده ‏اند و کهکشان‏ ها را می‏ کاوند. خاک، به شدت به افلاک نزدیک است و الغوث الغوث، پروانه پروانه از رویِ انگشت‏ها به سوی دوست پر می‏زند. دهان‏ها بویِ ذکر می‏ دهند و «کلیدهایِ بهشت» همه جا پخشند.

الهی.. شب قدر است و من با تو از شب های سرد بی کسی می گویم.. دلم خیلیی امشب گرفته مولای من…
از التهاب اشک، از عبور سنگین لحظه ها و سکوت مرگ آور حسرت در این صحرای بی پایان، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم..نه نای رفتن دارم، نه تاب ماندن..
آرام و سنگین قدم بر می دارم، به کدامین سو، نمی دانم..سر به سوی آسمان می کنم، و تو را از لا به لای ستاره ها می جویم…

هوای پریدن به سرم زده، ندایی در من نجوا می کند،..
سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یارب

محتاج دعای فراوان از همگی شما عزیزان
هایده نجفی طلبه سطح دو ارشد فلسفه
🌺🌸🌹🌷

 نظر دهید »

دلنوشته میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام

18 فروردین 1402 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر*
.
جان به قربان کریمی که کَرَم زنده از اوست
.
سلام امام مهربانی!..یا امام مجتبی در نیمه راه برکت‏ خیز رمضان، رایحه شکوفه‏ های یاس است که کوچه‏ های مدینه را آکنده است. تویی که هرگز غروب نمی‏کنی.. چگونه بر لوحه دلم بنگارم و بر صفحه سفید کاغذ عظمت نام تو را بنویسم؟ قلمم از وصف استواریت عاجز است چگونه بنویسم وقتی تو خود کوه صبری آن وقت که در کوچه های مدینه سیلی به صورت مادرت زدند صبر کردی..
.

آقای مظلومم!…کوه یعنی تو؛ کوه ها صلابت را از تو آموختند و دریا ها آرامش را از وجود مبارک تو دارند ولی تو را نادیده انگاشتند و تحمل بی‏ پایانت را بی شرافتان تاریخ، اینچنین به جولان نامردمی کشاندند. .
.
آسمان، تویی که وسعت دلت، زبان زد آب‏های زمین است.
ای فرزند حماسه و رأفت! تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست. جاودانه‏ ای…
از بازوان حیدری علی ع، تا لبخندهای معطر فاطمه س نور ابدی توست که کوچه‏ های جانمان را روشن کرده است.
.
ای نهایت پاکی! طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟
.
وقار نگاهت را با کدام کوه بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟! نخواه دست خالی برگردم آقا…
.
.
امشب، که به طواف دست‏های تو آمده ام، دست‏هایی که زمین و زمان از فیض زلالشان متبرکند.این دست های خالی بینوا تحمل بازگشت بدون اجابت ندارد آقا…
ای سبط اکبر! مگر تو نبودی که تنها دو بار تمام آنچه را داشتی بخشیدی و سه بار دارایی‏ ات را با مستمندان به دو نیم کردی؟! .
.
حالا این بنده روسیاه عصر پنهانی، در شبی که نام تو را در یاد خود دارد، به طواف دست‏های تو آمده‏. یاری‏مان کن که تو را بشناسیم. بگذار به قطره شفابخشی از بی‏کران دریای وجودت دست بیاویزیم که سخت تشنه‏ ایم. هر چند از لیاقت آن تهی باشیم.
.
.مرا چه باکی است از اتش دوزخ که چون در میان هاله های آن مرا رها کردند باز من دامن کریم تو را رها نخواهم کرد آقا..
.
یابن علی علیه السلام!….هنگامی که برای گرفتن دستان گنهکارم قدمهایت را برداری آتش چه شرمگین خواهد شد از زبانه کشیدن، و ابراهیم بیاید و ببیند که کدامین گلستان زیباتر است؟.
.

زندگی چیزی جز عشق تو را به من نشان نداد و دل بهانه ای جز دیدارت در همه عمر نگرفت
بگذار که با دیدنت دلم برای همیشه خراب شود. مرا به آبادی دل چه سود و چه نیاز؟ که در این دنیا هر دلی خراباتی شد گویا ابدی جاویدان شد.
.
من اسارت دلم را به هیچ آزادی نفروشم که زندانبانی چون حسن بن علی ع جرعه ای جز می به من ارزانی نمیدارد…
.
میلاد با سعادت سومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام بر آقا امام زمان عجل الله تعالی و عاشقان ولایت مبارک باد…
.
هایده نجفی طلبه سطح دو دانشجوی ارشد فلسفه

💖🌺🌸🌹🌷💖🌺🌸🌹🌷💖🌺🌸🌹🌷

 نظر دهید »

شعر ا در وصف امام حسن ع

18 فروردین 1402 توسط مسافر

نماد معرفت امام حسن مجتبی علیه السلام

حسن (ع) باشد نماد معرفت
پیروانی دارد او با منزلت

هر یکی در رشته ای صاحب نظر
صدر مجلس باشد آنان چند نفر

شیعیانی دارد بسی زیبا و ناب
تا حدودی واجد نظم و حساب

اینکه گفتم تا حدودی عمد بود
واجد یک نکته پُر درد بود

مردمانی با ادب هم خوش مرام
در محبت شهره و هم خوش کلام

جملگی دانا و عالم هم بصیر
مردمی فرزانه و بی حد بصیر

آنچنان زیبا بُوَد آن نازنین
آن ولی بی نهایت مه جبین

کز وجاهت شهره گشته در جهان
شهره آفاق و انفس بی گمان

او همان فرزند ناب حیدر است
در درونش رازها پی در پی است

چشمه ها جوشد از آن فرزند پاک
قلب او چون آینه پاک و زلال

شیعیانش بی نهایت مهربان
با همه یکرنگ و با هم همزبان

نام آن زیبا امام است مجتبی
گردد از نامش دل من همچون ماه

اشک می آید ز چشمان ترم
چون که آید نام زیبای حسن(ع)

چون خموشان در گمانم غافلند
یا که شاید اندکی خود کاهلند

رخ نمایی می کند بر رهگذر
این نماد ِ بی بدیل ِ حیدر است

ای رفیقان ! حیف باشد این امام
با همه گنج نهان و آشکار

اینچنین غریب مانَد در جهان
پیروانش غرق در رنج و مِحَن

یا حسن (ع) را در جهان معروف کن
یا مضاعف همتی مصروف کن

هایده نجفی طلبه سطح د ارشد فلسفه
🌺🌸🌹🌷🌹🌸🌺🌺🌹🌷🌷🌹🌸🌺🌺🌺💖💖💖💖💖💖

 نظر دهید »

سال نو مبارک

02 فروردین 1402 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر مهربان
.
بهار وجودش از تمنای رخ آسمان ؛ برافراشته شد و مانند اغوش گرمی در دل سرمای زمستان ، التیام بخش روح زخم خورده آسمان شده بود ..
زمستان اما دیگر نای ادامه دادن، نداشت و مانند نفس داغ در روزهای برفی خارج می‌شد
او که شاه شطرنج زندگی اش را از دست داده بود..
یک نفس رفت و جای خود را به بهار داد
.
من اما ایستاده‌ام بر بام زمستان، با چشمانی خیره، به روزهایی که تلخ و شیرین گذشت و خاطره شد. حالا بهار در راه است، لبریز از عطر بهار نارنج، سرشار از شکوه علفزار، با کوله‌باری از شکوفه‌های عشق و سبزه‌های امید، و ابرهایی که آبستن بارانند.
.
سال، نو می شود.. هفت‌سین می‌چینم و همه‌ی سین‌های مورد نظر را پیدا کردیم سبزه‌ها قد می‌کشند. سفره‌ی هفت‌سین به راه است و نرفتن به سفر گاهی وقت ها چندان هم بد نیست.بالاخره ماه مبارک در راه است و باید کم کم آماده مهمانی رفتن نزد خانه دوست شد
.
نسیم پرده‌ی توری و سفیدرنگ را با خودش همراه می‌کند. بلبل‌ها همچون آوازخوان‌های مست، آمدن بهار را مژده می‌دهند. آفتاب بی‌رمق زمستان دلبری می‌کند و من بی‌خیال تمام هیاهوها با قلم سبزم نقش عشق بر لوح دلم می‌زنم تا بدانم زمستان و بهار فرقی ندارد اگر تو باشی، اگر تو بیایی… با یادت دلم و روزگارم سبز است یابن الحسن علیه السلام…
سال نو همگی مبارک باشه. سالی پر از سلامتی و حال خوب و آرامش باشه برای همه‌مون. پر از اتفاقات خوب. 🌸🌱🌱🌸🌱
سال خوبی برای خودمان آرزو دارم. سالی پر از آگاهی و دوست‌ داشتن و زندگی. ان شالله امسال سال ظهور باشه
.
عید همگی مبارک
هایده نجفی ارشد فلسفه 🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌷🌸🌺

 نظر دهید »

دلنوشته ای شب لیله الرغائب برای امام عصر عجل الله تعالی

06 بهمن 1401 توسط مسافر

*به نام خالق بخشنده بخشایشگر*

آقای من .. سلام
قدری برای آمدن شتاب کن
دلتنگی امان دل بریده است.. 
ببا و ببین در این میان منتظرم. منتظر انتهای نامتناهی تنهائی هایم. من منتظر حضور آبی آسمانم، و منتظر باران، باران رحمت خدا. بیا و ببین که چگونه چشمان من و دستان پنجره و سبزی پیچک سالهاست در انتظار تو، در هم گره خورده ایم.
.
نیستی ببینی که سرخی افق، رفته و شب از راه رسیده اما تو هنوز هم نیامده ای.
بیا و ببین که من مانده ام و یک دنیا حرف و احساس و تا تو نیایی من و پنجره و پیچک در انتظاریم؛ انتظار شیرین با تو بودن، لا بلای چراغانی کوچه ها و درمیان شلوغی خیابان‌ها ، گویا تنها این تو هستی که غریبه ای . داستان ما همان داستان نمک خوردن و نمکدان شکستن است.
.
حكایت حضورسبزت، برای من یادآور صبحى است كه از خواب سیاهى برخاستم و بهانه پدر گرفتم. من همیشه سرماى غم را میان گرمى دست هاى پدر گم مى كردم. كاشك این كلمات من بى صدا بودند ؛ كاش نوشتن نمى دانستم و فقط با تو حرف مى زدم كاش دلدادگان تو مرا هم با خود مى بردند ؛ وای كاش من جز هجر و وصال ، غم و شادى نداشتم!
.
تو از همه پدرها مهربان ترى ، مى گویند هر اشكى که از چشان یتیمى جدا مى شود بر دامان مهر تو مى ریزد.مى گویند تو نیز گریانى! 
.
اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش كه آداب نجوا نمى دانم.
مرا ببخش كه در پرده خیالم، رشته كلمات، سررشته خود را از كف داده اند و نه از این رشته سر مى تابند و نه سررشته را مى یابند.
.
عمرى است كه اشك هایم را در کوزه حسرت‌ها انباشته ام و انتظار جمعه اى را مى كشم كه جویبار ظهورت از پشت كوه هاى غیبت سرازیر شود، تا آن كوزه و آن حسرت‌ها را به آن دریا بریزم و سبك بار تن خسته ام را در زلال آن بشویم.

مولا جان!… چشمان جستجو گر من بر دروازه هر سحر قامت تو را منتظر است..کاش چشمانم را فرش راه گیسویت می کردم..

لیله الرغائب شب آرزوها
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر بحق زینب کبری سلام الله
.
هایده نجفی طلبه سطح دو ارشد فلسفه
🦋🌷💗🌹🦋🌷💗🌹🦋🌺🌷💗🌺🦋

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 22
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس