یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

دلنوشته شهادت حضرت زهرا سلام الله

05 دی 1401 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر

بگو امروز هم تکرار روز دیگری از داغ فرزند رسول است؟!
بگو امروز هم باید بساید سر به خاک غم نشان، خورشید؟!

چرا وا کرده چتر غم، نگاه آسمان اینک؟!
بگو آیا بقیع از میهمان باید کند امروز استقبال؟!
.
سلام ای یادگار ختم نبوت
نامت گل، نشانت گل آذین، یادت گلاب و غروبت گلگون! کجاست آن گلی که بهشت با عطر گلبرگ های آن از هوش می رود؛ گلی با هیجده گلبرگ بی مثال، با هیجده بهار لا یزال.
.
زهرا جان!….خوشا به حال هیجده بهاری که با تو شکفتند. هیجده تابستانی که به بار نشستند؛ هیجده خزانی که بر باد رفتند و هیجده زمستانی که کفن پوشیدند….
اینک صلابت کوه ها حجم عقده های کبود توست و دریاها چکیده اشک های غریب تو.
.
از آن روز که فدک به نام تو شد، فلک قافیه ای در خور یافت و از آن دم که آب مهریه تو شد، سفینه اهل بیت به جریان افتا د. بیت الاحزان تو، پیشگوی کربلا بود و گریه های دردناکت پیش درآمد نینوا.
.
روا مدار که زینب با این پای پر آبله و قامت خمیده، در میان کشته‏ های نینوا بچرخد و زمین بخورد و بجای تو حسین حسین بگوید…
.
با من باز گو، تو را چگونه بازشناسم ای غریب‏ ترین آشنا!
کجایی ای سیمرغ گم شده! مبادا بی تو حقیقت، آشیانه خفاش ها شود و عشق، بازیچه کاکلی ها!
.
برخیز بانو! این گونه بر زمین نیفت!
وگرنه آسمان بر زمین سقوط خواهد کرد. برخیز و این چنین رنجور به دیوار تکیه نده که تمام عالم به تو و کرمت تکیه دارد.
برخیز بانو! زخمت را پنهان کن تا دشمن، آرزوی پیروزی را با خود به گور ببرد.
.
ای همه هستی علی ع هنوز باید باشی، برخیز و با همین نیمه جان مجروح، با همین پیکر زخم خورده در کوچه های شهر جاری شو برخیز دو دستان حسنین را در کوچه های مدینه رها مکن.
راضی مشو علی ع خانه نشین شود، و وصیت و میراث رسول را اینچنین پایمال کنند سکوت نکن بانو .
.
اگر چه تو رفته ای، و تمام دردهایت به پایان رسیده. اینک در جوار پیامبر خاتم نشسته ای و بی شک، غصه هایت را سر بر دامان او از یاد خواهی برد.
.
امّا غم زینب س از بی تو ماندن است…، از تنها شدنِ حقیقت بر روی این خاک پرفریب…، از درد دل های تلنباری که پس از تو تنها قلب پر سکوت علی ع که چاه، یارای شنیدنش خواهد بود.
.
تو را پنهان از چشم های بخیل روزگار شبانه غسل کردند شبانه کفن پیچیدند و شبانه به خاک سپردند تا حسرت دیدار مزار و تربت پاکت تا قیامت، دل های گنه کارشان را به آتش بکشد.
.
تو را که ناموس حق بوده ای، علی ع دور از دست ها و چشم های نامحرم زمین دفن کرد، بگذار همه تا ابد بدانند دخت معصوم رسول خدا (ص) چنان از امت خویش در ستم بود که نخواست هیچ کس نشان مزارش را بداند.
.
اینک من برای روزهای علی ع غمگینم؛ روزهایی که باید بی تو نفس بکشد و سکوت کند و خون دل بخورد.
امشب شانه های علی ع پس از تابوت تو خسته و غمگین به خانه بازمی گردد، هیچ آرزویی جز ندیدن دنیا ندارد. دیگر دنیا با تمام فراخی اش برای علی ع تنگ است؛ وقتی تو را در هیچ جای زمین نمی تواند بیاید..
.
مادر پهلو شکسته دل های شکسته ما را بپذیر
.
شهادت مظلومانه ام ابیها حضرت زهرا سلام الله بر پیشگاه منجی عالم بشریت ختم امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی و شیعیان حضرت تسلیت باد.

هایده نجفی ارشد فلسفه
🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜

 نظر دهید »

بلدا مبارک

05 دی 1401 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
از دار و ندار دنیا یک دفترچه سفید دارم ؛یک خودکار نیمه تمام
که سرش را دندانهایم ساییده
و یک ذهن که در آن همه جور واژه ای پیدا میشود ؛
دقائق سپری می شنوند و پاییز زیبا محبتش را روانه‌ی خانه‌‌ها می‌‌کند. در روزهای آرام ودلنشین خانه‌ی دلمان پرهیاهو وشادمان و خانه ى قلبمان پرتلاطم و قلبم از زیبایی های پاییز ، چون موجی که خود را به صخره می‌‌کوبد ونوای آهنگينش چون نغمه‌ی پراحساس طوطیان است. روزها ثانیه به ثانیه در گذر است پاییز در گذر است

پاییز نفس نفس میزند و من پشت پنجره ایستاده ام و بی خیال چای می نوشم
پاییز هق هق میکند
چشم می‌بندم و فال حافظ می گیرم
پاییز نارنجی تر از همیشه نگاهش رنگ التماس میدهد برای یک دقیقه بیشتر ماندن دست به دامان یلدا شده
و من به زمستان فکر می‌کنم و لذت برف هایش …
پاییز دارد تمام می‌شود و من بی رحم شده ام سرد..بی تفاوت. .شبیه تو. .شبیه زمستان
آخرین شب پاییز است
جان می‌دهد برای ورق زدنِ دفتر زندگی!.. در ایوان خانه‌ی قدیمی قلبم را ورق می‌زنم. انتظار سرد شدن چای میان صفحات دفتر زندگی فراموش می‌شود و من خیره به صفحات مهربانیِ سالیانِ گذشته لبخندی می‌زنم‌.
واژگان محبت و عشق را با چشمانم می‌بلعم و باز حسرتی است که در وجودم رخنه می‌کند.
باز هم ورق می‌زنم و چشمانم شاهد تمام غم ها و شادی ها می‌شوند.
ساعتی چند می‌گذرد ؛ ، در صفحه‌ای تا خورده دلم مجذوب می‌شوم . گویی کسی از رازهایش روایت کرده،؛ راز هایی بی بدیل در پرتگاه فرجام زندگی…!

پاییز این فصل زیبای سال؛ با همان عاشقانه‌های “مثل خون در رگ های من” درگذر است..
چند صفحه‌ای از ذهنم را ورق می‌زنم ؛ حوالی سال‌‌های اخیر ، دستانم از حرکت باز می‌مانند! صفحات خیس شده اند!

پاییز رو به اتمام است فصل پاییز را برای دل خودت آرام تر ورق بزن و تمامی رنگ‌ها را به خاطر بسپار که تنهایی لابلای همین رنگ‌های زیباست.

ابرها به آسمان تکیه می‌کنند، درختان به زمین و انسان‌ها به مهربانی یکدیگر. .

جاودان باد سایه دوستانی که شادی را علتند نه شریک و غم را شریک‌اند نه دلیل..
یلداتون مبارک عمرتان پر برکت التماس دعای فراوان
.
هایده نجفی ارشد فلسفه و کلام
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸

 نظر دهید »

شعر دلتنگی امام رضا علیه السلام

14 آذر 1401 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.

باید که خاک صحن تو را طوطیا کنند
آنان که خاک صحن تو را کیمیا کنند

 هو هوی باد نیست که پیچیده در بهشت

 این بار ملائکند که رضا یا رضا کنند

 انبوه زائران تو باز هم نوا شدند

 ما نوکرت شدیم که مارا سوا کنند

هرگز جدا نمی شود از تو آن که شفا گرفت
 حتی اگر که بال و پرش را رها کنند

 هرکس رضایی شد وحاجت گرفت و رفت
 او را به درد کربلای حسین مبتلا کنند

 بغضی گلوگیر و درد دارم آقا شما فقط
 رحمی بکن با نگاه چشم تو دوا شود

 از بارگاه قدسی ات ای شاه مهربان
 «آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»

سلطان دین شدی تو و این قلب زار من
من منتظر م که آقا نظری به ما کنند

من بی قرار دیدن صحن و سرای توام
آیا که میشود درد عاشقی را دوا کنند

آقا بیا ببین که اینک پریشان و محتاج
تا کی دلم تو را به خدا تمنا کند
.
السلام علیک یا ثامن الجج یا امام غریب
.
نجفی طلبه ارشد فلسفه
🦋🌺💗🦋🌺💗🦋💗💗🦋🌺💗

 نظر دهید »

دلنوشته ای برای امام عصر عجل الله تعالی

11 آذر 1401 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
سلام مولای غریبم!…نمی‌دانم این جمعه‌های دل‌گیر، تا کِی بدون تو غروب می‌کنند؟ چند جمعه، باید برایت بنویسم؟ قرار نیست من بنویسم و بقیه بخوانند، قرار است تو بخوانی و دلم آرام بگیرد؛ که نمی‌گیرد. بی تو، جهان رنگِ آرامش را نمی‌بیند.

این کاغذ و قلم، به نوشتن نام و نامه برای تو، عادت کرده‌اند…
هروقت دل هوایت را می‌کند، این‌ها هم بهانه می‌گیرند و بی‌دریغ برای دل‌داری می‌آیند. هیچ‌وقت، ندیدن باعث نمی‌شود که نیامدن و نبودن عادت شود. جواب سؤالم را خوب می‌دانم! می‌نویسم تا زمانی که نبیند چشمانم دنیا را بدون تو.

نمی دانم می‌خوانی نامه‌هایم را؟ می‌دانی دردِ دلم را؟ یقین دارم روزی که تو بیایی، خورشید هرگز غروب نخواهد کرد.
بگو تا کی ساغرِ وجودم را، جامِ نگاهم را در دست بگیرم تا شاید قطره ای از نگاهِ پرمهرت  نصیبم کنی؟!
تا کی شب به شب ، به سرودِ آمدنت، مرثیه ی حیران بخوانم؟!
پس کدامین  روز مرا به افق نگاهت خواهد رساند؟
مولا جان!.. امروز امده ام با عهدی محکم قسم به راهی که مرا خوانده ای من تمامِ عشق را در این انتظار تصویر کرده ام، مثل دویدنِ نقطه ها پشتِ هم تا شنیدن نغمه ی دلنواز «انا بقیة الله»
.
آقا جان! دعا کن چشمِ این روزگارِ سنگین، زودتر به آمدنت روشن شود. خدا به شما، نه نمی گوید.اقا😭
من هم  دعا می کنم و برای روزهای باقی مانده ی آن اتفاق بزرگ، همه ی دار و ندارم (دلم) را نذر می کنم.
همان دلی که مرا به کنیزیت خوانده همان دلی که سربازیت را قبول کرد. انتظارت همچون گُلی هر صبح جمعه می شکفدُ هر غروب، می پژمرد بی تو…
حتم دارم می آیی، زودتر از غروب.
.
می آیی و زمین جرعه جرعه بی قراریش را به پایت می ریزد
آسمان اما با دیدنت، بغضِ هزارساله اش می شکند…
کاش باشم و آن روز به تمامتِ بیقراری و چشم انتظاری به استقبالت بیایم.
.
آدینه، گام های نورانی ات را بر سنگفرش آن خواهی گذاشت. چشم به راهت مانده ام آقا…
شب ها را تا سپیده دم عشق می خوانم و سحرگاهان تا شب اذان امید در گوش تک تک قناری ها زمزمه می کنم…لحظه های خاکستری ام بی پیرایه تقدیم وجودت ، که می دانم به نامِ نامی ات “هیچ” در چنته ام با خود به این سو و آن سو می کشم.
.
لحظه هایم را با تو تقسیم می کنم که عدالت چونان ذره ای در دل خاک و آسمان ها از چشمانت پنهان نمی ماند.

با تمام وجودم عهد می بندم تمام قلبم را به وسعت نیلوفرانه ترین طپش ها نثار آمدنت خواهم کرد آنگاه که بگویند خواهی آمد با دستی از عدل و قلبی که بی صبرانه برای گنجشک های بی پناه دست از طپیدن بر نخواهد داشت.
.
بزرگترین نگاه من به کوچکترین ستاره آسمان دوخته تا شبی از شبها آغوش بگسترانم و مهتاب را در آغوش کودکانه ام بگیرم.

الهم عجل لولیک الفرج

هایده نجفی طلبه، ارشد فلسفه
💗🌺🌹🦋🌷🦋💗🌺💗🌺🦋

 نظر دهید »

دلنوشته میلاد حضرت زینب سلام الله

09 آذر 1401 توسط مسافر

به نام خالق بخشنده بخشایشگر*
.
‍ سلام بر عمه سادات
سلام بربانویی که استاد صبوری بود…

بانوجان … تا قبل از اینکه به کربلا بیایم با خود می اندیشیدم که در جریان کربلا ، چه چیز کربلا را نگه داشت و چه چیز باعث شد که کربلا در خود فرو نرود ؟ به راستی چه چیز ؟
اما وقتی تل زینبیه را دیدم ، دریافتم که تکیه آسمان کربلا بر شانه های مبارک تو بوده و زمین هم اگر در خود فرو نرفت بخاطر این بود که گام های عقیله بنی هاشم را بر خود داشته است …
.
بانو جان!..چقدر محجوب و صبورید بر تل زینبیه !!! درست مثل مادرتان .. حجب را از فاطمه دخت نبی (سلام الله علیها ) و حلم را از پدر بزرگوارتان آموخته اید. هر وقت خطبه شما را در کاخ آن ملعون می خواندم بر خود می بالیدم که شیعه علی ابن ابی طالبم.
اما بانو همه می دانند که حضور شما در تل زینبیه بیش از نگرانی یک خواهر برای برادر معنا دارد . شما در آخرین لحظه نیز پیامتان را برای هر انسان آزاده ای تا ابد فرستادید . شما به ما فهماندید که اگر علی (ع) بعد از رحلت جد بزرگوارتان تنها نمانده بود که حسین نیز در کربلا تنها نمی ماند .
.
همیشه وقتی پرستاری را دیدم، بی درنگ به‌ یاد شما افتادم. و هروقت مهر خواهری را دیدم و نفهمیدم چیست و به چه علت گرد برادر می‌گردند،
بی‌درنگ از خواهر حسین بن عل ع گفتند و من حسرتش را خوردم.
.
بانوجان! چه خوب اسطوره‌ای هستی برای و تَواصَوا بِالصَبر!

آن زمان که ناله های عصاره خلقت تنها یادگار پیامبر ص بین در و دیوار به آسمان رسید ..
کاش بودم آن زمان که جگر پاره پاره ی برادر را دیدی..
زمانی که صدای یا عباس و العطش کودکان را شنیدی!
زمانی که برای آخرین بار قامت سرو علمدارت را نگریستی .
روزی که برای آخرین بار با رفتن حسین ع، چون کشتی شکسته پهلو گرفتید …
.
چه کردی بانو با این همه تنهایی ؟

دیرآمدم اما آمده ام . آمده ام که یک زن شیعه تمام عیار باشم . آمده ام که پیمان ببندم پیمانی را که شما تا پای جان بر آن ایستادید و آن پیمان چیزی نیست جز لبیک یا حسین ع

شما به ما فهماندید که شمشیرهایی که بر روی خورشید ما ” حسین بن علی ع ” کشیده شد ، دست پرورده ی کارگاه سقیفه بود. شما به ما فهماندید که همه چیز حول محور ولایت می گردد
هیچ چیز مثل حسرت دل آدمی را نمی سوزاند.
.
امروز! آموخته‌ام که برای زودتر آمدن مهدی عج خدا را به‌جان عمه‌ سادات قسم دهم. باور کنید دیگر صبوری مرحمی بر دلِ آشوب‌مان نمی‌گذارد…

امشب سنت‌شکنی خواهم کرد!
این‌ بار او را به شما قسم می‌دهم.
یقین دارم به‌خاطر نام زینب س،
خواهد آمد…خدا به شما نه نمی گوید بانو…

میلاد با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله مبارک..
.
هایده نجفی طلبه، ارشد فلسفه
🌺💗🌹🌷🦋🌺💗🌹🦋🌷🌺💗🦋🌷

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 22
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس