یوسف زهرا س

این وبلاگ به نام یوسف زهرا سلام الله ساخته شده توسط هایده نجفی
  • خانه 

دلتنگی

11 آبان 1403 توسط مسافر

*به نام خالق بخشنده بخشایشگر*
.

داستان زندگی من داستان تضاد هاست، داستان تقابل عشق و نفرت ،سیاه و سفید سرنوشت تلخ لبخند های وارونه…
تا آنجایی که به یاد دارم همیشه نوشته هایم درباره ی زیبایی ها ،لبخند ها ،سفیدی ها،سرزندگی ها بوده است.

آسمان هم مانند من گاه می‌بارد و گاه آفتابی سوزان به ما می‌بخشد. گل‌ها می‌خندند و با هیاهوی باد آرام آرام نفس می‌کشند
چه کسی میداند راز دل کفش های منتظر در چارچوب در را …؟ یا کسی در دنیا هست که به مشاجره ی بین دو ابر بهاری که هر کدام زودتر می خواهند به خورشید نزدیک شوند گوش فرا دهد…؟ زور گویی ابر بزرگ به ابر کوچک. آیا کسی می داند که شاید دلیل شیون باران و خشم باد عشق میان ابر و باد است…

باعث و بانی حال افسرده و روح خسته ای که در خانه بستری است و صبح ها باصدای بلندی، که گویا غم چندین سال زندگی با آرامش، در تک تک نت های موسیقی خنده هایش سنگینی می کند، و شب ها در لحن مبهم گریه های لال خود گم می شود .

حس و حال دندانه های شانه هنگام شانه زدن موهای دخترک که همانند گیسوان طلایی گندم زار در رقص باد است و اما آهنگ آشنای صدای تو بهترین سمفونی ایست که تا به حال شنیده ام ،آهنگ آشنای صدای تو هنگامی که خبر رسیدن بهار را به حیوانات ،درختان،گل ها و…که در خواب زمستانی هستند می دهی ؛
اقرار می کنم که واقعا به آنها حسودی می کنم حاضرم تمام هستی و تارو پودم را بدهم ولی برای چند لحظه حال آنها را تجربه کنم .عطر بنفش نام تو که در آغاز هر کاری آورده می شود ؛ هنگام تولد کودک ، نماز خواندن و…
آری! این گونه است داستان تضاد ها که ما انسان ها آنها را رقم می زنیم . ما نویسنده ها هستیم که با خلق داستان های خیالی با زندگی انها بازی می کنیم آنها را تلخ می کنیم و در آخر آنها را با هم پیوند می دهیم.

دلتنگم! دلتنگ دخترک چند سال پیش! دخترکی با موهای بلند مشکی، هیکلی باریک و قدی به نسبت هم سن و سال‌هایش کوتاه تر. دختری که خجالتی بود و در برقراری ارتباط افتضاح! که عزلت و تنهایی‌اش را با هیچ جمعی معاوضه نمی‌کرد! دختری که هراسان بود از تاریکی و حریص بود به تنهایی! دختری که رنگ صورتی را به هر رنگی ترجیح می‌داد!
دختری که مثل دیگر دخترهای روستا خاله بازی دوست نداشت، اما دویدن دنبال پروانه‌ها و سنجاقک ها و پرسه زدن لا‌به‌لای خوشه‌های برنج و شالیزار را بیشتر از هرچیز دوست داشت! دختری که از دیدن درختان سرسبز همان‌قدر ذوق می‌کرد که از دیدن عروسک!
دختر چند سال پیش به خیال خودش خیلی زرنگ و باهوش بود وقتی دور از چشم‌ همه پشت درختان سیب و گلابی، قایم می‌شد و دلی از عزا درمی‌آورد! نمی‌دانی چه کیفی می‌دهد خوردن میوه‌ی تازه از درخت چیده شده که با گوشه‌ی آستین لباست تمیزش کرده باشی!

این دختر چند سال پیش اوج دغدغه‌اش برای فردا، چیدن برنامه‌ی بازیش بود و دور از چشم همه پنهان شدن پشت درختان بالای باغ! دختری که همه‌ی ترسش در تاریکی و ارتفاع خلاصه می‌شد!

امروز من عجیب دلتنگم! دلتنگ دخترکی با انبوهی از آرزو، پر از شوق زیستن و ذوق ساختن! دختری که بال‌هایش هنوز خدشه دار نشده بودند، درد و رنج را نمی‌فهمید، چیزی از تبعیض و ظلم و تزویر نمی‌دانست…

حالا اما پس از گذشت سالیانی می‌داند که چگونه با قلم عاشقی کند و با کتاب‌ زندگی! یاد گرفته که عاشق شود، زخم بخورد، شجاع باشد، زمین بخورد، بلند شود!؛
او حالا می‌داند که این دنیایِ بی رحم و پر از هجو و تقلید، جایی برای آدم‌های ضعیف و عاجز ندارد! می‌داند که باید دستان زمخت و خشن زندگی را در دست بگیرد و لحظه‌هایش را به تمامی زندگی کند…
من امروز دلتنگ خودم هستم، دلتنک کودکی ام، دلتنک دخترک چند سال پیش…

زندگی زیباتر از آن است که به خصومت بگذرد و دل ها گرامی تر از آن است که شکسته شود…

روز جمعه همگی بخیر و شادی

نجفی ارشد فلسف💮💮💮💚💙💙💮💚💮💛💮💙

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یوسف زهرا س

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس