دلنوشته شب قدر بیست و یکم ماه رمضان
*به نام خالق گسترده مهر، مهر ورز*
.
الهی!..شب قدر است و من قدری ندارم
این بنده خاطی و بیچاره را ببخش و از درگهت نا امید مگردان… اگر چه در وقت دلتنگی و دردمندی دست نیاز به درگاهت دراز می کنم و در هنگام حلاوت و سر خوشی از تو دورم!
.
الهی!…غمگینم و آزرده، دلگیرم و تنها, بی پشت و پناه و سر گردان… دلشکسته ام و به هر که و هر چیز رو کردم جز زخم عایدم نگشت! پس قلب شکسته ام را دریاب و مرا از غم و غصه های دنیوی برهان!
.
خدایا!…نگاه گرمت را از من مگیر که محتاج گرمای بی رنگ و ریایم… و این سرما که بر وجودم رخنه کرده ترس از خودت را از قلب فرتوتم بزدا که تنها بی نیاز یکتا تویی و بس!
.
خدای من!..مرا از هر بنده بی نیاز گردان و بر من رحم کن بر من که نا توانم بر من که محتاج صبوریم صبری عطا کن و قلبی روشن و بی کینه!
.
الهی!..امشب شب قدر است شب میهمانی رازها و دل های پریشان، دل هایی آکنده از وحشت و عقوبت گناه.. می دانم صدای من را می شنوی، غریب تر از غریب شده ام و جز تو کسی را ندارم.
امان از لحظه ای درنگ! پاهایم را دیگر چه بگویم، یار و یاور من در سرکشی هاست.. هیچ مرزی نمی شناسند.
.
الهی، اعضای بدنم وقتی عبادت تو را نکنند به چه کار من می آیند..مگر جز عبادت و بندگی آفریده شده اند؟
.
معبود من!، امانم بده از روزی که آسمان شکافته شود.. می ترسم از روزی که مال و فرزند برایم سودی ندارد و کسی به من رحم نکند!
.
الهی! گناهانم زبان من را بسته و رشته گفتار من قطع شده است و هیچ عذری دیگر باقی نمانده برایم، میدانم این زبان است که من را اسیر کرده و همه و همه این بلاها را خودم بر سر خودم آورده ام، حالا نجاتم می دهی؟ قول میدهم تا تغییر کنم..
.
الهی! میترسم از روزی که نه مال و نه اولاد به دردم می خورد و نه کارهای خیر اندک.. ولی من با همین دانستنی ها هنوز در فراموشی مشغول زرق و برق دنیا شده ام و تجارت دنیا مرا مشغول خودش کرده است تو بگو چه کنم؟
الهی! صدای من را می شنوی، غریب تر از غریب شده ام و مرا یارای مهربانی جز تو نیست.
.
الهی! من از روزی می ترسم که دست به دست سرمایه خودم را می چرخانم مثال ساعت شنی در میان کویر،می ایستم در غبار و از درون خالی….
الهی! من از روز حسرت می ترسم، از روزی که دستهایم را برهم بکوبم و فریاد بزنم ای کاش راهت را شناخته بودم ،ای کاش بهتر بودم.ای کاش…اما فایده ای ندارد.
.
الهی! امان از روزی که از پیشانی من میگیرند و به سمت عذاب می برند می گویند تو مجرمی.آنگاه که من جز تو کسی را ندارم. اما خودت گفتی به سوی من بیا!
ای مهربانی بی منت اگر ما بد کنیم تو را بنده های خوب بسیار است اما اگر تو مدارا نکنی ما را خدای دیگری کجاست؟
.
الهی! سر بر دامان که بگذارد دل خسته ای که جز تو پناهی ندارد..من آمده ام دستم را بگیر..
خدایا! ای آن که مهربان تر از تو در عالم نیست. تو بهتر از هر کس می دانی که دستهایم خالی است و در کوله بارم جز گناه و پشیمانی چیز دیگری ندارم. ای بخشنده گناهان پنهانی، ای مهربانی محض، نعمت هایت را از من مگیر و عذرم را بپذیر!
خدایا! چه کسی می تواند ادعا کند که از تو عاشق تر است؟!
ای که عالم و آدم را صادقانه و صمیمانه دوست داری و به بندگانت عشق می ورزی، صبحگاهان به شوق دیدن تو بیدارم می شوم و به افقهای نارنجی چشم می دوزم. گاهی از دورترین نقطه هم که شده دستی برایم تکان بده!
.
خدایا! به پرنده ای غریب می مانم که مدتها زیر باران مانده است و با بالهای خیس توان پرواز ندارد. آفتاب مهربانی ات را بر بالهایم بنشان و دوباره مرا به آسمان بی انتهایت نزدیک کن!
.
خدایا! به واژه هایی محتاجم که عشق و علاقه ام را به تو نشان دهند، اما این واژه های بی دست و پا نمی توانند به تو بگویند که از دوری ات چه می کشم!
.
خدایا! کاش مرا به شکل یک گل سرخ می آفریدی که در تمام عمر جز از خوبی و زیبایی حرفی نمی زند و حتی یک قدم از تو دور نمی شود. کاش مرا به شکل یک کبوتر می آفریدی که آسمان را به خاطر تو از همه کس و همه چیز بیشتر دوست دارد!
.
خدایا! اگر تو نباشی، زندگی چیست، جز پرسه زدن در حیاط بیهودگی؟ اگر تو نباشی، نفسها و نگاهها به قدر ارزنی نمی ارزند. اگر تو نباشی، دنیا یک در بسته و یک پنجره شکسته است. اگر تو نباشی، رویرو همه دیوار است و قلب کوچکم شوره زار است!
.
خداوندا!…مولای من!.امشب، شبِ قدر است شب میهمانی رازها!.. چگونه خواب، سرزمین چشمهایم را فتح کند، وقتی که به استقبالِ واژگانِ نور می روند؟! امشب پنجره ها ستاره می چینند تا جوشن کبیر، با تمام عظمتش آغاز شود، باران خواهد گرفت.. ندایی در من موج می زند…
.
سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب
.
الهی از ما بگذر و ببخش، بابت تمام گناهانم از تو معذرت میخواهم، نگاه مهربانت را از ما مگیر.. آمین
.
هایده نجفی طلبه سطح دو ارشد فلسفه 🖤🌺🌷🖤🌹🥀🌷🌺
التماس دعا از همگی