دلنوشته شب قدر نوزدهم ماه مبارک رمضان
به نام خالق بخشنده بخشایشگر
.
الهی!.کیست که مزه شیرینی دوستی با تو را چشیده باشد و غیر تو را اختیار کند. و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافته و لحظه ای از تو روی گردانیده باشد ؟
در این شب که پر از صدای استغاثه شمع ها و گریه پروانه های عاشق است، و من چه خوش بختم، نه سردم است، نه باران های گل آلود چادرم را لگد می کنند. نه از صدای آرزوهای نیامده می ترسم، نه هراس ناکامی های جهان را یک به یک در کمینم.
.
در اتاقم بر روی سرزمین سجاده تک و تنها، باران مهر تو می بارد. اتاق را در آغوش می گیرم و بر بال سجاده به ملکوت پرواز می کنم. تمام فرشتگان با لهجه های آسمان های دور، با من هم پرواز می شوند.
.
چه روزها که بر من گذشت خواب هایی که دیده بودم، تعبیر نشد و گناه و خطا تمام کردارم را از هم پاشید. روزها گذشت، نه تو بر من خشم گرفتی، نه ساعت نزول برکت ها تغییر کرده. فقط این نیست. اینکه فراموش کردم به آغوش شکرگزاری تو هر لحظه روی بیاورم. فقط این نیست که از کنار نگاه عاشقانه تو پر طمطراق و سر به هوا رد شدم.
.
چیزهای بیشتری برای گریه کردن دارم برای از شرم، به زبان نیاوردن، اما تو مثل همیشه خبردار هستی و من نمی دانم پس از بی قضاوتی دست هایم، پس از استغفار و ثنای تو آیا به رهایی بی گناهی و عافیت می رسم؟
.
مگر نمی دانستم لحظه ها چشم های نگران و بینای تواند؟ مگر خبر نداشتم که اوقات را اراده تو میان شهرها و کشورهای جهان تقسیم می کند؟
.
چه جاهل بودم در اعتقاد خویش به بادها و دعاهای سرنوشت. چه هراس بیهوده ای بود که سفره مرا می گسترد و جمع می کرد بی آنکه یقین به رزق بی کران تو داشته باشم. چرا گمان داشتم که باید تمام پشتِ پنجره ها بایستم و روزگار را تعقیب کنم برای نصیب خویش؟ چرا از فراموشی مهر تو به سمتِ خلوتگاه تو را خواستن نمی گریختم؟
چرا از تو، شفای گریز از وسوسه ها را درخواست نمی کردم؟
.
اکنون باز هم تویی که باید مرا عفو کنی. هر کجا که ترسی از بی نصیبی داشته ام، جسارت به تدبیر تو بوده است. با وجود آن همه روشنایی نیاموختم که دستان تو برای آروزهایم کافی است. من چه بی نگاه بودم که رستگاری زودرس خود را از آغوش تو نمی فهمیدم.
.
تو صبح بودی من، ولی تاریک در جوار حضور تو نفس می زدم. چه قدر صبر کردی، تا سرانجام به لبخندت چشم دوختم. دانشت را ایمان آوردم. پیش چشمان تو سال های سال از تو دور بودم. چه صبری داشتی که تا امروز همواره با من سخن گفتی.
الهی!… در این شب قدر از تو درخواست می کنم تا سرانجام ما را در همه ی کارها نیک بگردان و از خواری در این جهان و رنج آن جهان در پناهمان گیر ..
.
التماس دعای فراوان
.
هایده نجفی طلبه سطح دو